بحث چهارم در اقسام خطابه بر حسب اهداف آن
گفتگو براى سه هدف عمده مشورت ، برانگيختن عواطف و بحث ايراد مىشود . اقسام ياد شده هر كدام هدفى را دنبال مىكند . در گفتگوى مشورتى قصد گوينده اين است كه قانع كند فلان كار به دليل ضررى كه دارد انجامش لازم نيست و فلان كار به دليل سودى كه دارد لازم است انجام شود .
در گفتگوى برانگيزنده عواطف قصد گوينده اين است كه قانع كند فلان شىء به دليل فضيلتى كه دارد پسنديده و فلان كار به دليل نقصى كه دارد ناپسند است .
در مباحثه قصد گوينده قانع كردن و ثابت كردن اين است كه فلان امر ظلم است يا ظلم نيست . در اين گونه خطابه نفس عمل رد يا اثبات نمىشود بلكه در مورد مفيد بودن يا مضر بودن ، ظلم بودن يا غير ظلم بودن آن بحث مىشود مانند عذر آوردن ستمگر يا كسى كه ستمگر را يارى مىكند به اين كه آنچه او درباره آن عمل مىدانسته ظلم نبوده و نيز مانند عذر آوردن شخص مورد ملامت به اين كه
[ 165 ]
آنچه او انجام داده است نقيصه نبوده و يا فكر مىكرده است كه فضيلت بوده و انجام داده است .
گفتگوى مشورتى به چند صورت تقسيم مىشود :
1 گاهى به سبب قانع كردن در امرى كه حقيقتا نافع است مشورت مىشود .
2 گاهى امرى كه خطابه براى آن ايراد مىشود در حقيقت نافع نيست ،
حتّى براى طرف مشورت ولى اگر معلوم شود كه داراى نفع است جنبه قانع كنندگى خود را داشته و خطابه مشورتى ناميده مىشود .
3 گاهى مشورت درباره امر مفيدى نيست بلكه امر زيبايى است كه ممكن است در آينده هم مضر باشد ولى از جهت ديگرى داراى نفع باشد . در گفتگوى مشورتى گاهى مدح و ذم ايراد مىشود و هميشه توجّه به سود و ضرر آن نيست كه ستايش در مورد امر نافع و نكوهش در مورد امر زيان آور به كار رود ،
بلكه گاهى مدح در مورد امورى است كه به ظاهر داراى ضرر و آزار و هلاكت است مانند اين كه كسى براى نام نيك به كارهاى آزار دهنده و خطرناك دست مىزند چنين كسى در خطابه به عنوان الگو معرفى و ستايش و احترام مىشود .
مانند كسانى كه در راه خدا جهاد مىكنند ، مىكشند و كشته مىشوند . و در بيشتر موارد شخص عاقل به خاطر انتخاب مرگ بر زندگى مورد ستايش قرار مىگيرد .
امور مورد مشورتى امورى هستند كه شرع و سياست و سنّتها بر آن استوار است .
امور مشورتى كه داراى نفع بسيار است ( بدون در نظر گرفتن جزئيّات سودمند ) بر حسب احوال اشخاص پنج قسم مىباشند : 1 درباره ساز و برگ جنگى 2 جنگ و صلح 3 دفاع از مملكت 4 درباره تعادل درآمد و هزينه 5 تفكيك امور و انتخاب اصلح .
كسى كه در امور امكانات زندگى مورد مشورت قرار مىگيرد شايسته است
[ 166 ]
به امورى كه وضع جامعه را بهبود مىبخشد آگاه باشد توانايى لازم در تعادل بودجه كشور را داشته باشد و از حرفههاى غير مفيد به حال جامعه ، جلوگيرى كند . جلو اسراف را گرفته و هزينهها را به اندازه لازم زندگى محدود كند . حوادث جزئى و فوايد تجربى را دقيقا بداند و آنها را حفظ و نگهدارى كند ، زيرا آنها يادآورى و الگو مىباشند .
طرف مشورت در امر جنگ علاوه بر اين كه بايد انواع جنگها را بشناسد و اخبار جنگ گذشتگان و رسوم و آيين آنها را بداند ، احاطه علمى كامل به وضع مردم شهر خود و جنگجويان و ساز و برگ و تعداد آنها و آگاهيهايشان در فنون جنگى ، عادات و رسوم مردم شهر ، پاكيزگى اخلاق و صفاى نيّتشان و يا ضدّ اينها را بداند تا در جنگ و كارزار بتواند در هر زمانى با توجّه به روحيه دشمن مقايسه كند ، همچنين بايد تمام جزئيّات امور گذشته را در نظر بگيرد زيرا امور در مشابهتها سنجيده مىشوند و مورد استفاده قرار مىگيرند . از مطالعه دقيق اين احوال مقدّماتى به دست مىآيد كه در مشورت به كار مىآيد .
طرف مشورت در نگهبانى شهر شايسته است ، تمام انواع نگهبانى را براى بلاد مختلف اعمّ از كوه و دشت و صحرا و دريا و آنچه كه در رابطه با اين خصوصيّات است و جايگاههاى اسلحه خانه را از نظر نزديكى و دورى و جاهاى بلند خوفناكى كه دشمن فريبكار در آن پناه مىگيرد بداند . به پاسدارى و مراقبت از مناطق فرمان دهد و در هر حال دقّت لازم را بكند ، زيرا ممكن است دشمن بر اين امور آگاه شده باشد ، بعلاوه بايد تعداد محافظان و نگهبانان و نيّتشان را بداند تا اگر تعدادشان كم باشد افزايش دهد و خيرانديشان را بجاى خائنين بگمارد . بايد به ميزان مواد غذايى و آنچه كه لازم است از خارج شهر فراهم شود آگاهى داشته باشد زيرا اگر مواد غذايى و آنچه جانشين مواد غذايى مىشود از بين برود حفظ شهر ممكن نيست . بنابر اين لازم است طرف مشورت به
[ 167 ]
ميزان نيازمندى هر يك از افراد نسبت به يكديگر آگاه باشد . دانشمندان و ثروتمندان را بشناسد و آن كه بايد از دانش يا مالش در نظم امور استفاده شود مورد توجّه قرار دهد .
پنجم طرف مشورت در سنن اجتماعى كه از مهمترين امور اجتماعى است به برترين قدرت خطابه نيازمند است . بر عالم اجتماعى لازم است كه تعداد انواع مشتركات اجتماعى و آنچه كه از روابط آنها حاصل مىشود بداند و آگاه بر مشتركاتى باشد كه بر حسب عادت ايجاد شده است و لوازم حفظ اشتراك يا علل نابودى آن را بداند .
فساد اجتماعى كه امور آن تدبير نشده يكى از دو شكل زير است :
1 سختگيرى امرا و وادار كردن مردم بر امور از طريق اعمال زور ،
2 سهل انگارى امرا در امور جامعه ،
بنابر اين طرف مشورت بايد به اقسام سياستها و پىآمدهاى آن آگاه باشد و هر نوع سياستى را در جاى خود به كار برد . به اين تربيت قهر و غلبه را در جاى مدارا به كار نگيرد و مراعات حال مردم را بكند . بدون رعايت اين اصول قانون منظمى به دست نمىآيد .
از آنچه گفتيم مواردى كه مقدمات مشورت در امور مهم از آن به دست مىآيد روشن شد . از چيزهايى كه وضع سنّتهاى اجتماعى و شاخههاى آن را براى ما بيان مىكند دقّت در تاريخ گذشتگان و احوال آنهاست .
امورى كه به حسب احوال هر شخصى در مشورت سودمند است هر چند داراى ضابطه معيّنى نيست ولى تمام آنها در مصلحت حال افراد به طور حقيقى يا ظنّى مشتركند . منظور از مصلحت حال افراد كارهاى ممكن است كه مىتوانند انجام دهند مانند كسب فضيلت ، گذراندن عمر به گونهاى كه در دلها محبوب و در نزد مردم بسيار محترم باشد . و آسايش و خوشى زندگى و دوام گشادگى در
[ 168 ]
وسع مالى و قادر بر ادامه اين وضع و بهتر ساختن آن باشد .
جزئيّات خطابه بعضى از جزئيّات خطابه خير و بعضى شرّ است . آنچه خير است به دو قسم تقسيم مىشود يا مربوط به امور جسمانى است مانند خوشى ذات و زيادى دوستان و فرزندان صالح ، و توانگرى و بخشندگى و نيرومندى ،
تندرستى و زيبايى ، زبان آورى و خوشبختى و نيك اقبالى يا مربوط به امور نفسانى است مانند علم ، تيزهوشى ، زهد ، شجاعت ، پاكدامنى ، حسن سيرت ،
اخلاق نيكو و به دست آوردن لوازم هنر و تجارت بر طرف مشورت لازم است كه بر آمادگى هر يك از اين خصوصيّات اشاره كند و همچنين است آنچه مربوط به امور سودمند است . سودمند چيزى است كه نتيجه مطلوب داشته باشد ، مانند طلب و جديّت فراهم كردن اسباب و وسايل و دريافت فرصتها و از دست ندادن فايدهها .
امّا امور شرّ امورى هستند كه در مقابل امورى كه ذكر شد قرار دارند و بر طرف مشورت است كه به دورى جستن از علل شر و آنچه كه مانع خير مىشود اشاره كند مانند برگزيدن خوشى و تنبلى و لهو و لعب و از دست دادن اسباب و فرصتها و بىتوفيقى .
گاهى خطيب به آماده كردن مقدماتى نيازمند است كه اين خير بهترين خيرها و آن امر ، سودمندترين امور است . مثل اين كه حكم كنيم بهترين كارهاى خير آن است كه همگانىتر ، با دوامتر ، پر فايدهتر و سزاوارترين كارهاى خير باشد كه خودش مقصود و هدف است . و چون مورد نياز است بزرگترين ، مشهورترين و بيشترين كارهاى خير است و براى اين كه بزرگان و توده مردم بداند مايلند بيشترين خيرهاست .
همچنين خطيب نيازمند تهيّه مقدماتى است تا بيان كند كه اين شر زيانبارترين شرهاست ، مانند اين كه حكم كنيم كه بدترين شرها عمومىترين ،
[ 169 ]
پردوامترين ، و سزاوارترين بديها به پرهيز از آن و بيشترين آنها از اين جهت كه شرهايى در پى دارد ، مىباشد . و نيز خطيب بايد ضربالمثل فراوان به كار برد و تذكراتى بدهد ، و داستان احوال گذشتگان را به عنوان شاهد بيان كند .
منافرات در مورد ستايش و نكوهش است و بر خطيب لازم است امورى را كه سودمند به ستايش و نكوهش است و به فضيلت و رذيلت بستگى دارد فراهم آورد . فضيلتها عبارتند از : نيكى ، شجاعت ، پاكدامنى ، جوانمردى ، بزرگ همّتى ،
بخشندگى ، شكيبايى ، پايدارى و خردمندى و دانش . گاهى اين فضيلتها از شخص فاضل تجاوز مىكند مانند خيرى كه از شخص نيكوكار و شجاع و سخاوتمند به ديگران مىرسد .
رذايل ضدّ فضايلند و عبارتند از ستم در مقابل نيكى ، ترس در مقابل شجاعت ،
گناه در مقابل عفّت ، پستى در مقابل سخاوتمندى ، كم همّتى در مقابل بلند همتى ،
فرومايگى در مقابل جوانمردى ، سبك مغزى در مقابل خويشتندارى ، نادانى در مقابل خردمندى . اين بود فضايل و رذايل . امور غير از اينها اسباب و نشانههاى اين امورند . مثل اين كه خدا را بىنياز دانستن و ترس از او ، دانش اندوزى ، كسب نام نيك سبب عدالتند . نيازمندى ، عدم اعتماد ، به فكر عاقبت نبودن و امثال اينها سبب ظلم هستند . و مانند حالات نفسانى كه عادل دارد در انجام عدالت تا اين اندازه كه احتمال مىدهد سختى عذاب را در مورد عدم ردّ امانتى كه نزدش هست و اين كه امانت را جز به صاحبش رد نمىكنند . همچنين پايدارى در برابر دشمن و انتقام گرفتن از او و پاداش و كيفر بر نيكى و بدى از امور پسنديده است .
از موارد ستايش شخص شجاع ، چيرگى و بزرگوارى است و اين كه كارهايى را انجام دهد كه ياد شود و در سطح جهان منتشر و بسهولت جاودانه شود و آيندگان وارث آن شوند . همچنين از موارد ستايش ، امورى است كه خاصّ
[ 170 ]
بزرگان است مانند به كار بردن اشعار ستايش ، و دانشمند نشان دادن اشراف كه اين گونه توصيف نشانه بزرگى اشراف است و نيز از امور ممدوحه بىنيازى از مردم در تمام امور مىباشد . گاهى مدح با تفاوت اندك و ناچيز و مغالطه به كار برده مىشود . به اين صورت كه هر گاه فضيلت نزديك به رذيلت يا زير پوشش يك حكم قرار بگيرند رذيلت را با عبارتى كه شكل فضيلت دارد بيان مىكنند .
در اين موارد خطيب احتياج به ذكر رذيلت نداشته و قدر مشترك ميان فضيلت و رذيلت را به جاى فضيلت قرار مىدهد و افرادى را در لباس مدح مذمّت مىكند مثل اين كه شخص فريبكار را به خوش مشورت بودن و فاسق را به خوش مشرب بودن مدح مىكند . به ثروتمند مىگويد بردبار ، و به خشمگين شريف و به نادان و بىخبر از خوشيها عفيف مىگويد ، و به شخص بىباك شجاع ، به شخص بذله گو ظريف ، و به شخص افراط كننده در شهوت سخاوتمند مىگويد .
بر عكس اين ، هر گاه بخواهد فضلا را نكوهش كند ، فضيلت را به جاى رذيلت به كار مىبرد مثلا خوش برخورد را گناهكار و بردبار را كند ذهن و به شخص شريف ، خشمناك مىگويد ، و به مرد پاكدامن نادان و به شجاع بىباك و به لطيفه گو ، شوخ طبع مىگويد . و در باقى موارد بدينسان نكوهش مىكند .
مباحثه و جدل خطيب بايد زمينههاى ايجاد ستم را بداند . ستم عبارت است از ضرر زدن به گونهاى كه قصد و خواست را از ميان ببرد كه در شريعت به هيچ وجه جايز نيست . امّا عوامل برانگيزنده جور عبارتند از : سستى اشخاص كسل ، زيرا چنين كسى به خيال اين كه به خواستهاش نمىرسد دوستش را خوار مىكند . همچنين مانند ترسى كه سبب از بين بردن خانواده و هلاكت آنها مىشود . و مانند خشمى كه تأسف مىآفريند و انسان را در وقتى كه نياز به كوشش و تلاش دارد به مقصد نمىرساند و مانند حلال شمردن تصرّف در مال ، آبرو و خون مردم و مسخره كردن آنها و آزمندى و بىشرمى .
[ 171 ]
اسباب و عوامل عدل امورى هستند كه در مقابل اينها قرار دارند . پس اينها امورى هستند كه هر گاه خطيب بر آنها واقف باشد از آنها مقدماتى فراهم مىكند كه در صورت روابودن جور بدان اقدام كند و براى ستم اسباب فراوانى است كه در كتابها مفصل ذكر شده است .