بحث اوّل : دلالت لفظ بر تمام معناى قراردادى خود و يا بر جزئى از معناى قراردادى خود
( از آن جهت كه جزئى از معناى قراردادى است ) و يا بر مفهومى خارج از معناى قراردادى كه لازمه ذهنى معناى قراردادى است ( از آن جهت كه لازم معناى قراردادى است ) مىباشد . دلالت نوع اوّل ( يعنى دلالت لفظ بر تمام معناى قراردادى ) را دلالت مطابقه گويند ، مانند لفظ « انسان » كه بر حيوان انديشمند دلالت مىكند .
دلالت نوع دوّم ( يعنى دلالت لفظ بر جزئى از معناى قراردادى ) را دلالت تضمّنى گويند مانند اين كه لفظ انسان فقط بر حيوان يا انديشمند تنها دلالت كند .
دلالت نوع سوّم ( يعنى دلالت لفظ بر امرى غير از معناى قراردادى ) را دلالت التزامى گويند ، مانند دلالت لفظ انسان بر خنده .
در دلالت تضمّنى جمله « از اين جهت كه جزء معناى لفظ باشد » را اضافه كرديم تا موردى را كه لفظ به طور مطابقه در جزء معنا به كار مىرود از تعريف دلالت تضمّنى خارج كنيم ، مانند لفظ ممكن كه به طور مطابقه بر ممكن خاص كه جزء معناى ممكن عام است اطلاق مىشود . يعنى اگر لفظ به طور مطابقه بر جزء معنا به كار رود دلالت تضمّنى نخواهد بود .
در دلالت التزامى نيز جمله « از اين جهت كه معناى لازم لفظ است » را
[ 39 ]
اضافه كرديم ، تا جايى كه لفظ بر معناى لازم خود به كار رود از تعريف دلالت التزامى خارج كنيم مانند موردى كه لفظ خورشيد براى جرم و روشنايى آن وضع شده باشد ولى در معناى روشنايى تنها به كار رود .
تعريف دلالت تضمّنى و التزامى بدون دو قيد مذكور موجب مىشود كه دلالت مطابقه ، شامل دلالت تضمّنى و التزامى نيز بشود با اين كه چنين نيست .