فرموده است : استحقاقا للسّخطة و استماعا لبليّة و انجازا للعدّه
پيش از اين معلوم شد كه بليّه به عنوان مفعول له منصوب است و فساد و قوّه واهمه و ابتلاى خلق به آن و شرى كه از ناحيه قوّه واهمه صادر مىشود امورى هستند كه بالعرض داخل در قضاى الهىاند . پس رواست كه بگوييم مقصود از ابليس قوّه واهمه ، و انظار و مهلت و مستحق خشم خدا شدن و اعمال وعدههاى خدا درباره آن باشد . و سخطه در اين جا استعاره است . و چون سخط عبارت از حالتى است براى انسان ، لازمه وجود سخط ، فرد مورد خشمى است كه اعمال او مورد پسند نباشد و از طرفى لازمه حال ابليس هنگام سرپيچى از فرمان خدا و مهلت يافتن از جانب خدا ، اعراض خداوند از او و پيروان اوست . بنابراين مشابهتى بين اين دو ، وجود دارد و رواست كه لفظ سخط را براى قوّه واهمه استعاره بياورند .
امّا وعدهاى كه خداوند براى بقاى آن تا روز معيّن داده است به قضاى حكمت الهى باز مىگردد ، زيرا قوّه واهمه تا فرا رسيدن قيامت پا برجاست و قطعى بودن وعده خدا درباره مهلت به معناى مطابق بودن قدر با قضاست .
بعضى از حكما گفتهاند : چون در اينجا صورتى مفروض است كه مطرود و ملعون است لذا اطلاق لفظ سخط و استحقاق خشم نيكوست و چون واهمه براى استحقاق سخط مهلت يافته است استعاره ، استعاره ترشيحى است .