فرموده است : الّذى لا يبلغ مدحته القائلون
مىگويم ( شارح ) منظور حضرت از سخن فوق اين است كه خرد بشر بر چگونگى اداى ستايش و تنزيه او آن چنان كه شايسته است آگاه شود . توضيح مطلب چنين است كه ثناى شايسته چيزى ، زمانى ممكن است كه بر كنه آن شىء آگاهى حاصل شود و اين در حق واجب الوجود ممكن نيست مگر حقيقت ذات حق تعالى و صفات جلال و كمالش چنان كه هست به انديشه در آيد و مىدانيم كه انديشه بشر از رسيدن به اين پايه ناتوان است .
بنابر اين هر چند از ناحيه ستايشگران امورى به صورت ستايش متعارف و بر طبق عادت براى خدا صورت مىپذيرد و خداوند با صفات شايسته توصيف مىشود ولى در حقيقت اين كمال ستايش خداوند در حقيقت امر نيست چون مردم به آنچه كه براى خداوند ستايش حقيقى است آگاهى ندارند هر چند كه مدح حقيقى تصوّر شوند .
اين سخن حضرت اشاره به ترتيب مردمان و آگاه ساختن آنان بر باطل بودن اوصافى است كه ذهنشان در حق خداوند متعال به ميل خود ساخته است و حقيقت چنان نيست كه آنها مىپندارند . زيرا گروهى درباره توحيد در جاى ديگرى از حضرت سؤال كردند فرمود : توحيد اين است كه او را توهّم نكنى ، در اين عبارت نيز حضرت توحيد را عبارت از عدم تصوّر او در ذهن دانسته است ، لازمه
[ 249 ]
اين تعريف اين است كه هر كس درباره خداوند حكم ذهن را اجرا كند در حقيقت موحّد نيست و به همين تعريف اشاره دارد سخن امام محمد باقر ( ع ) كه در مقام تعريف خداوند فرمود : خداوند ، عالم و قادر ناميده نشده است مگر به اين لحاظ كه علم را به علما و قدرت را به قدرتمندان عطا فرموده است پس آنچه را كه شما در تصوّرات و اوهامتان در دقيقترين معنى تشخيص مىدهيد آن آفريده و مصنوعى است مثل شما كه به خود شما باز مىگردد و خداوند عطا كننده زندگى و تعيين كننده مرگ است و شايد مورچه كوچك بپندارد چنان كه خودش دو شاخك دارد خداوند تعالى نيز داراى دو شاخك است ، زيرا مورچه مىپندارد كه نداشتن شاخك براى هر كس نقص است و چنين است موقعيّت و مقام خلق در مورد آنچه كه با آرايشان توصيف مىكنند زيرا اوهام مردم اگر عقلشان باز ندارد و يا شرع منعشان نكند آنچه را كه در حق خود كمال مىشمارند بر خدا اطلاق مىكنند .
امام ( ع ) در اين باره فرمودهاند : « در مخلوقات خدا فكر كنيد ولى در وجود خدا فكر نكنيد » . اين عبارت تصريح دارد به بسيارى از صفات و احكامى كه در حق خداوند متعال بيان مىشود در حالى كه خداوند متعال برتر از آن است كه به وصف در آيد و احتمال دارد كه منظور از اين سخن اين باشد كه خداوند متعال منزّه است از اينكه عقول انسانها به صفات كمال او دست يابند و يا آنها را بشمارد . به اين معنى كه بنده خدا به هر مرتبهاى كه از مراتب مدح و ستايش دست يابد مراتبى برتر از آن ستايش و تعظيم وجود دارد ، چنان كه سيّد المرسلين به اين معنى اشاره فرموده است كه ستايش تو را نمىتوانم بر زبان آورم تو آن چنانى كه خود ، خود را ستودهاى .
در عبارت على ( ع ) به جاى مادحين ، قائلين آمده است و در اين نوعى لطف است و آن اين كه معناى گوينده از ستايش كننده عمومىتر است و هر گاه حكمى از معناى عام سلب شود لزوما از معناى خاص نيز سلب مىشود ،
[ 250 ]
بنابر اين كلمه قائلين در تنزيه خداوند رساتر از مادحين است . معنى ضمنى سخن اين است كه هيچ گويندهاى دسترسى به ستايش خداوند تعالى ندارد .