بحث سوم : تقسيم كلّى يا بر تمام ماهيّت ( چيستى ) يا بر جزئى از ماهيّت و يا بر امرى خارج از ماهيّت شىء دلالت مىكند
اوّل وقتى كلّى بر تمام چيستى شىء دلالت كند دو صورت دارد :
الف بر ماهيت شىء واحد دلالت كند و آن خود به دو صورت تقسيم مىشود :
1 بر مصداق كلى دلالت كند ، مانند تعريف كامل انسان وقتى تعريف شود كه : انسان حيوان انديشمند است ( حدّ تام ) .
2 بر مصداق جزئى دلالت كند مانند بيان خصوصيّت انسان بودن براى يك فرد انسان ، مثل وقتى كه سؤال مىشود زيد چيست ؟ گفته مىشود انسان است ( كه مىتواند حدّ تام باشد )
[ 9 ] نامحدود و نامتناهى به دو معنى است : نامتناهى با لذّات مانند خداوند متعال ، نامتناهى بالنسبه مانند تعداد ملكولهاى آب در جهان ، در اينجا ، منظور قسم دوّم است .
[ 44 ]
ب بر ماهيت اشياء متعدّد دلالت كند كه دو صورت دارد :
1 افرادى كه حقيقت مختلف داشته باشند مانند مفهوم حيوان در جواب از سؤال : اسب ، گاو و انسان چيست ؟ . كه پاسخ داده مىشود حيوانند ( حيوان بودن قدر مشترك بين آنهاست ) .
2 اشيائى كه داراى حقيقت متّفق باشند . مانند انسان در پاسخ به سؤال از چيستى زيد و عمرو ، و خالد . كه در جواب گفته مىشود انسان هستند .
دوّم مفهوم كلى حيوان كه بر جزء ماهيّت شىء دلالت كند به سه صورت تقسيم مىشود :
الف مفهوم كلى حيوان كه جنس قريب است براى انسان و جزئى است از تعريف كامل انسان كه هم بر انسان و هم بر انواع ديگر غير انسان دلالت دارد .
ب مفهوم كلّيى كه جزء تعريف كامل و مختصّ به نوع واحدى مىباشد مانند انديشمند كه فصل جدا كننده انسان از مفهوم كلّى حيوان است .
ج مفهوم كلّيى كه از مفهوم جنس و فصل به صورت تركيبى حاصل شده باشد . مانند مفهوم انسان كه نوع است و مفهوم حيوان و انديشمند را در بر دارد . غير از سه مورد ياد شده بالا مفاهيم كلّى ديگرى وجود دارد ، مانند مفهوم جزء براى جزء كه ذيلا بدانها اشاره مىشود و در جاى خود بيان خواهد شد .
1 مفهوم جنس جنس ( مانند حيوان كه جزء مفهوم نامى است و نامى شامل حيوان و گياه مىشود ) .
2 جنس فصل ( مانند حيوان نسبت به انديشمند كه فصل است ) .
3 فصل جنس ( مانند حساس كه فصل حيوان است نسبت به ديگر اجناس ) 4 فصل فصل ( مانند انديشمند نسبت به حساس ) .
سوم هرگاه مفهوم بر امرى خارج از ماهيّت شىء دلالت كند ، مفهوم
[ 45 ]
عرضى ناميده مىشود و دو صورت دارد .
1 لازمه ماهيّت شىء يا واضح و آشكار است مانند فرد بودن براى عدد سه و يا واضح و آشكار نيست مانند نهايت پذير بودن جسم .
2 لازمه وجود شىء است مانند سياهى براى كلاغ .
ب مفهوم عرضى قابل انفكاك از شىء است كه دو صورت دارد :
1 سرعت قابل زوال است مانند برخاستن و نشستن .
2 دير زوال است مانند جوانى .
توضيح : كلّى عرضى قابل انفكاك يا مختص به يك نوع است مانند ضاحك كه مختص انسان است و يا مختص به يك نوع نيست و انواعى را در بر مىگيرد ، مانند راه رونده ( ماشى ) كه شامل انسان و حيوان مىشود ( عرض عام براى انسان است )