بحث چهارم : درباره الفاظ لفظ و معنى يا متّحدند
( يعنى يك لفظ براى يك معنى است ) ، يا متعدّد ( يعنى چند لفظ براى چند معنى ) ، يا لفظ متعدّد است و معنى واحد ، و يا لفظ واحد و معنى متعدّد .
در صورت نخست كه لفظ و معنى متّحد باشند ، به دو صورت تقسيم مىشود :
الف لفظ داراى مفهوم كلّى باشد كه ميان افرادش اختلاف نباشد ، مانند انسان كه به لحاظ انسان بودن ، افرادش اختلاف ندارند و اصطلاحا آن را كلّى متواطى ( همسان ) گويند يا لفظ داراى مفهوم كلّى باشد كه افراد آن نسبت به مفهوم كلّى داراى درجات مختلف از لحاظ شدّت و ضعف باشند . مانند مفهوم وجود ، كه اين نوع مفهوم كلّى را اصطلاحا مشكّك مىگويند .
ب لفظ بر مفهوم جزئى و مشخّص دلالت كند ، مانند لفظ زيد كه بر شخص معيّنى دلالت مىكند .
[ 46 ]
در صورت دوّم كه لفظ و معنى متعدّد باشد مانند اسمهايى كه معناى متضاد و متباين دارند . در اين صورت فرق نمىكند كه مفهوم آنها دو معناى جدا گانه داشته باشد و مانند انسان و اسب ، يا ميان آنها ارتباطى باشد مثلا يكى اسم ذات و ديگرى صفت اسم ذات باشد ، مانند شمشير و برنده . يا يكى نام باشد براى صفت مانند ناطق يا صفت باشد براى صفت مانند فصيح كه صفت است براى ناطق .
در صورت سوم كه لفظ متعدّد باشد و معنى واحد مانند اسد ، و ليث كه هر دو به معناى شير درنده است و اصطلاحا آنها را مترادف مىگويند . فرقى نمىكند كه اين دو كلمه مترادف از يك زبان باشد مانند مثال گذشته و يا از دو زبان مانند ماء ( كه عربى و به معناى آب است ) و آب ( كه فارسى است ) .
صورت چهارم ، كه لفظ يكى ولى چند معنى داشته باشد ، اين صورت به دو قسم كلّى تقسيم مىشود :
الف يك لفظ براى معنايى وضع شود و سپس از معناى قراردادى در معناى ديگرى به كار رود و اين نيز به چند قسم تقسيم مىشود :
1 اگر از معناى قراردادى اول بىمناسبت در معناى ديگرى به كار رفته باشد اصطلاحا آن را مرتجل ( بدون قرارداد ) گويند .
2 اگر در معناى دوّم با مناسبت به كار رفته و در اين معنى شهرت بيشترى يافته باشد ، اصطلاحا آن را منقول گويند . به كارگيرى لفظ در معنايى غير از معنى اوّل اگر به وسيله آورنده دين انجام شده باشد اصطلاحا آن را منقول شرعى مىگويند ، مانند لفظ صلوة به معناى نماز كه در اصل به معناى دعا بوده است و لفظ زكات كه براى نوعى ماليات شرعى به كار رفته ، امّا در اصل به معناى نموّ و رشد بوده است . و اگر كلمه به وسيله عرف عموم مردم در معناى ديگرى غير از معناى اوّل به كار رفته باشد آن را اصطلاحا منقول عرفى گويند ، مانند لفظ جنبنده
[ 47 ]
براى اسب [ 10 ] در صورتى كه لغت جنبنده براى تمام موجودات داراى حركت به كار رفته است و مانند لفظ غايط براى مدفوع انسان در صورتى كه در لغت ،
غايط به معناى مكان پست و مطمئن بوده است . اگر لفظ در معنايى غير از معناى ابتدايى خود به وسيله عرف خاص به كار رفته باشد ، آن را اصطلاحا منقول عرف خاص مىگويند ، مانند رفع و نصب جرّ در نزد علماى نحو ، و مانند جمع ، قلت و فرق در نزد فقهاى دين و مثل موضوع ، جنس و فصل در نزد علماى منطق .
3 وقتى كه به كار بردن لفظ در معنايى غير از معناى اوّل شهرت نيافته باشد به چند قسم تقسيم مىشود :
اول اگر از لفظ ، معناى اول و معناى دوم به طور مساوى فهميده مىشود اصطلاحا آن را لفظ مشترك مىگويند دوم شهرت لفظ در معناى اوّل بيشتر از معناى دوم باشد ، به كار بردن لفظ را در معناى اول حقيقت و در معناى دوم مجاز مىگويند ب وقتى كه يك لفظ براى دو معنى قرار داد شده باشد به دو صورت تقسيم مىشود :
1 دلالت لفظ نسبت به هر دو معنى يكسان باشد كه اصطلاحا آن را مشترك مىگويند و از اين لحاظ كه هيچ يك از دو معنى را بدون قرينه مشخص نمىكند مجمل مىنامند .
2 دلالت لفظ بر يكى از دو معنى رجحان داشته باشد نتيجه . از تقسيمى كه در بحث فوق به عمل آمد به روشنى چنين نتيجه گرفته مىشود كه سه قسم اوّل تقسيمات فوق ( يك لفظ و يك معنى ، يك لفظ و چند معنى ،
[ 10 ] به كار بردن لفظ جنبنده براى اسب در زمان ما معمول نيست ، شايد در زمانهاى پيش از عصر شارح به كار مىرفته است . در عصر ما براى منقول عرفى چارپا را براى الاغ به كار مىبرند .
[ 48 ]
چند لفظ و يك معنى ) معناى اشتراكى ندارند و صراحت دارند . به همين لحاظ آنها را اصطلاحا نصوص مىگويند ، ولى قسم چهارم كه لفظ يكى و معنى متعدّد باشد ، سه وجه دارد :
1 لفظ نسبت به معنى رجحان و برترى داشته باشد ، در اين صورت آن را اصطلاحا ظاهر مىگويند .
2 لفظ نسبت به يك معنى رجحان نداشته باشد ، در اين صورت آن را اصطلاحا مؤوّل مىگويند .
3 لفظ نسبت به هر دو معنى يكسان دلالت كند و معناى مقصود دقيقا فهميده نشود ، در اين صورت آن را اصطلاحا مجمل مىگويند .
بنابر اين رجحان و برترى قدر مشترك ميان معناى نص و ظاهر است و رجحان و برترى نداشتن قدر مشترك ميان مجمل و مؤوّل است . مشترك نوع اول ( نص و ظاهر ) را اصطلاحا محكم و مشترك نوع دوم ( مجمل و مؤوّل ) را اصطلاحا متشابه مىگويند .