هرگاه ذهن چهار را تعقل كند در ظرف خودش اين مفهوم زوجيت را از آنانتزاع میكند ، ولی در خارج زوجيت چيزی نيست كه بر چهار اضافه شده باشدو موجود است به وجود چهار ، يعنی وجودش وجود انتزاعی است ، و اين معنیدر قضايای تحليلی صادق است كه كثرتی در خارج وجود ندارد و اين كثرت راذهن انتزاع میكند . مثال ديگر اينكه میگوئيم مثلث سه ضلعی است در حالیكه در خارج چيزی به نام سه ضلعی ، جدای از وجود مثلث ، برای خود وجودیندارد . در اين قبيل موارد میگوئيم چيزی ذاتی چيز ديگر است . ثانيا در مورد ديگری نيز اصطلاح ذاتی را بكار میبريم مثل آنجا كهمیگوئيم معلول ذاتی علت خود است و قهرا آنجا كه معلوليت چيزی را برایيك علت قبول كرديم ، مسلم است كه هر معلولی ذاتی علت تامه خود است وتخلفش از علت تامه محال است ، ولی اين مطلب بدين معنا نيست كه معلولبرای خود وجود مستقلی داشته و بعد منتسب به علت و ذاتی آن باشد بلكهوجود معلول عين نياز ، ارتباط و نشانه وجود علت تامه است . اكنون سؤال اينست كه آيا نسبت حركت به متحرك نسبت يك امر انتزاعیاست نسبت به منشأ انتزاع كه بگوئيم حركت ذاتی متحرك است يا كه خيرنيست قابل و مقبول خارجی است . خلاصه اين برهان اين میشود كه حركت يكصفت امكانی وجودی است و نسبت حركت به متحرك نسبت شیء خارجی است بهشیء ديگر كه او را قبول میكند ، و از اين حيث حركت محتاج به قابل يعنیمتحرك است و از حيث ديگر حركت حادث است و احتياج به محدث و فاعليعنی محرك دارد . پس فعل و قبول هست ولی فعل و قبول تجددی و نه فعل وقبول انتزاعی . ما مواردی داريم كه در آنجا صفت و موصوف است ولی فعل وقبول نيست زيرا مافوق فعل و قبول است مثل واجب الوجود و صفاتش ومواردی هست كه صفت و موصوف هست و فعل و قبول نيست زيرا مادون اينفعل و قبول |