أولاتری أن تبدل الصورش علی مادش واحدش يكون وحدتها مستفادش من واحدبالعموم ( 18 ) وهی صورش ما ، و واحد بالعدد وهو جوهر مفارق عقلی مماجوزه الشيخ و غيره من الحكماء ( 19 ) ، وصر حوا بأن العقل غير منقبض عناستناد وجود المادش المستبقاش فی كل آن ( 20 ) الی صورش اخری بدل الاولیمع انحفاظ تشخصها المستمر بصورش ما لابعينها و استناد كل صورش شخصيةبعينها الی تلك المادش ، فاذا جاز ذلك فی أصل الجسمية وهی نوع ای الجسمبالمعنی الذی ( 21 ) هو مادش غير محمولة وان لم يكن كذلك بالمعنی الذیيحمل علی الاجسام المتخالفة ، اذ الجسمية بهذا الاعتبار جنس فليجز مثلذلك فی النوعيات الصورية التی مادتها القريبة نفس الجسمية الطبيعية . پاورقی : > حرف مرحوم آخوند را در نظر بگيريم اين را بايد بگوئيم : ما نياز بهموضوع داريم ولی چه لزومی دارد كه آن موضوع من اول الامر الی آخرالامر باقیباشد ، هر مرتبهای موضوع است برای مرتبه ديگر ، و در هر حركتی در سراسرحركت جميع مراتبش هم موضوع است و هم مافيه الحركة ، پس نياز به موضوعداريم ولی نياز به موضوع باقی و ثابت نداريم ، و آن برهانی كه میگفتحركت نيازمند به ماده قابل است همين قدر میگفت نيازمند است به مادهقابل و نمی گفت نيازمند است به ماده قابل باقی . اين مطلب مطابق آخرين حرف مرحوم آخوند است ولی در اينجا چون هنوزمرحوم آخوند درگير حركت توسطيه است میگويد اگر ما به موضوع باقی من اولالامر الی آخر الامرهم بخواهيم قائل شويم باز محذوری در كار نيست چون بهاعتبار حركت توسطيه يك " هيولی مع صورش ما من اول الامر الی آخرالامر "باقی است . 18 - " واحد بالعموم " همان صورش مائی است كه در كون و فساد حكماقائل شدهاند . 19 - حكما گفته اند كه اگر آب تبديل به هوا بشود وحدت هيولی محفوظاست به صورش ما ، همان مثال خيمه و عمود در اينجا میآيد . 20 - " فی كل آن " متعلق است به " استناد " نه " المستبقاش " .21 - در اينجا مرحوم آخوند اين حرف را كه مكررا در كتب حكما ذكر شدهذكر می كنند كه : جسم دو اعتبار دارد به يك اعتبار نوع است و به اعتبارديگر جنس ، و میگويد بحث ما در اينجا به اعتبار نوعيت آنست . |