كه عرض وجود قائم با لذات ندارد ولی آيا اين نوع وجود نداشتن مطلق وجودنداشتن حتی وجود عرضی را هم برايش نفی خواهد كرد ؟ مسلما نه . زيرا كهبه اين معنا حتی واجب را هم میتوان گفت كه مثلا وجود امكانی ندارد . پسبا اين حساب بايد در مورد وجود داشتن حركت قطعيه هم ابتدا نوع وجودی راكه میخواهيم برايش اثبات يا نفی كنيم معين نموده آنگاه به رد و اثباتبپردازيم . شما میگوئيد حركت به عنوان يك امر متصل در خارج وجود ندارد ، ولی اينامر متصل را برايش دو نحو وجود میتوان تصور كرد ، يكی نظير خطی كه بانوك مداد بر روی كاغذ میكشيم ، اين خط تدريجا حادث ولی بعد از حدوثمجموعا باقی میماند . اگر منظور از امر متصل امر ممتد تدريجی الحدوثدفعی البقا باشد كه بعد از حدوث با همه اجزائش مدتی استمرار وجود درزمان دارد و ناگهان هم از بين میرود ، شكی نيست كه حركت در خارج موجودبه چنين وجودی نيست و آنچه را هم كه شما رد میكنيد چنين وجودی برایحركت است كه اصلا منظور و مورد بحث ما نيست . ولی برای امر ممتد ومتصل يك نحو ديگر از وجود نيز متصور است و آن امتدادی است به امتدادزمان . زمان يك كشش است ، يك امر ممتد است ، سخن در اينست كه حركتهم كششی است در امتداد كشش زمان و منطبق بر آن ، كه هر مرتبه ای از آندر مرتبه ای از زمان واقع است . اگر ما درباره وجود و يا عدم يك چنينامر ممتدی بحث كنيم ، ملاك بحث بايد شامل تمام مراتب زمانی باشد نهاينكه بگوئيم حركتی كه در اين [ ( آن " وجود دارد در آن قبل وجود نداشتهو در آن بعد هم ندارد ، اين مسلم است و نبايد هم وجود داشته باشد .حركت در اين " آن " منطبق است با اين مرتبه از زمان و حركت در آنقبل و بعد هم دارای مراتب ديگری است . معنی ندارد كه ما بگوئيم زمانماضی وجود ندارد و بعد بگوئيم يعنی در هيچ زمان حالی زمان ماضی وجودندارد . اصولا اقتضای وجودی زمان ماضی به گونهای است كه در حال نباشد ،ماضی كه در حال باشد ، ماضی نيست ، حال است ، آينده در آينده ، |