براهين امتناع منوع بودن حركت از نظر حكما مرحوم آخوند در اين مورد حرف ديگران را نقل میكند كه گفته اند بهوجوهی اين امر محال است ، آن وجوه اين است كه : 1 - حركت عرض است و انواع جوهرند و عرض نمی تواند منوع جوهر باشد .طرف مخالف در اين موضوع شيخ اشراق است ، او برخلاف همه میگويد هيچمانعی ندارد كه عرض منوع جوهر باشد و او اساسا منكر صورت جوهری است ومیگويد منوع همان اعراض هستند . مرحوم آخوند در مباحث جواهر و اعراض" اسفار " نظر شيخ اشراق را رد كرده است . 2 - در جای خود ثابت گرديده كه حركت نيازمند به موضوع مركب ممابالقوه و مما بالفعل است و لازمه اين حرف اينست كه جسم قبلا بايد متعينباشد تا بعد حركت عارض آن شود و اگر حركت بخواهد منوع باشد ، تحقق وتحصل جسم به حركت خواهد بود و اين با مطلب قبلی منافات دارد .حاجی در اينجا نكته خوبی دارد ، میگويد صور گاهی مترتبه هستند نهمتكافئه ، مثل صورت نوعيه انسان كه ناطق است و قبل از آن منوعهای ديگریداشته است ، مثل نفس حيوانی ، نباتی ، معدنی كه صور طولی هستند و قبلاز ناطقيت به انسان تعينهای ديگری داده اند . پس ممكن است جسم قبلا بامنوعهای ديگر درجه ای از تعين را پيدا كرده باشد و بعد حركت ، منوع آندر درجه ديگری بشود ، پس اين دليل دوم قابل خدشه است . 3 - حركت فعليت تام ندارد و بين القوش والفعل است در حاليكه منوعبايد فعليت تام داشته باشد چون صورت ملاك فعليت است همچنانكه مادهملاك قوه میباشد . 4 - حركت يك امر ناپايدار و موقت در اجسام است ، اگر حركت صورتنوعيه باشد لازم میآيد با پايان پذيرفتن حركت اصل حقيقت شیء معدوم شود واين نوع فانی شود و حال آنكه چنين نيست ، حركات پايان میپذيرند و در |