مستقيما اين حركات را ايجاد میكند ، نيست . اين بحث روی حركات قسری وجبری و امثال اينها نيست ، مقصود حركاتی است كه طبيعت به طبع خودشبطور پاورقی : > يك عامل خارجی وارد سركه بشود و تعادل آن را بهم بزند ، خود سركه دراين حالت نمی تواند فعاليت كند و اين عامل خارجی را دفع كند و تعادلخود را باز گرداند . اين به اين علت نيست كه در سركه قوه نيست در سركهنيز قوه وجود دارد ولی طبيعتها با هم كسر و انكسار كرده اند و مزاجی بهوجود آورده اند و عامل خارجی آمده و آن مزاج را از بين برده است .ولی در موجود زنده در عين حال كه عامل خارجی آمده است و مزاج را ازبين برده است ، در درون آن موجود زنده يك موجود ديگری است كه فعاليتمیكند و دو مرتبه مزاج را به حال عادی باز میگرداند . اين خود دليلی است بر وجود قوه ديگری غير از طبيعت بی جان در موجودزنده ، كه آن قوه معيد مزاج است ، اين قوه حاكم بر طبيعت است ومیتواند از درون فعاليت كند . اين قوه را حكما " نفس " نام نهاده اند. اعم از نفس نباتی يا حيوانی و يا نفس انسان . و از همين طريق است كهپی میبرند نفس غير از مزاج است . زيرا مزاج معدوم شده نمی تواندبازگردد ولی نفس قوهای است كه مزاج معدوم را باز میگرداند . اين برهان امروزه در ميان بعضی از دانشمندان جائی پيدا كرده است و درجواب كسانيكه نفس را جز خاصيت ائتلاف اجزاء و جز تاروپودی خاص ازماده چيزی نمی دانند ، به همين خاصيت در موجود زنده استدلال میكنند . اينخصلت معيد بودن حالت اوليه يكی از مواردی است كه اثبات میكند موجودزنده صرفا حاصل تركيب و ائتلاف اجزاء نيست . و بالاتر از اين ( اگر چه شبيه همين است ) اينكه در طبيعت موجود زندهچيزی موجود است كه نه تنها با حالتهای انحرافی مبارزه میكند و حالتموجود زنده را به حالت تعادل باز میگرداند ، علاوه بر اين اگر در محيطیقرار گرفت كه شرايط تغيير كرده است ، ديگر آن تعادل سابق بدرد نمی خوردو يك تعادل جديد بايد به وجود بيايد و عجيب اين است كه چنين تعادلجديدی بوجود میآيد . مثلا تركيب بدن بصورتی است كه به درصدی از اكسيژن و درصد ديگری ازئيدروژن و درصد ديگر از ازت و . . . احتياج دارد و با داشتن اين مقاديردر حالت تعادل است . در اين شرايط اگر اين تعادل بهم بخورد نفس كوششمیكند حالت تعادل را > |