طبيعی وجودش عين افراد است يعنی به قول بوعلی نسبت كلی طبيعی بهافرادش نسبت آباء به اولاد است و نه نسبت اب به اولاد كه يك كلی باشدو يك سری افرادی ، خير ، وجود افراد در خارج مساوی است با وجود كلیطبيعی ، يعنی اشتباه اينست كه معمولا بين كلی طبيعی و كلی عقلی اشتباهمیكنند . در منطق بحث میشود كه كلی طبيعی به واقع كلی نيست و بلكه بهآن مجازا كلی میگويند ، جزئی هم نيست ، كلی طبيعی نه كلی است و نه جزئی، به اصطلاح لابشرط است از كليت و جزئيت . معمولا میگويند انسان كلی يعنیكلی طبيعی و حال آنكه انسان كلی ، كلی عقلی است . ذات موصوف كه مصداقواحد يا يكی از مصاديق كلی عقلی در خارج باشد آن را میگوئيم كلی طبيعی كهبنفسه شخص است و از آن جهت كه معروض آن وصف كليت شده كلی نام گرفته، خود اين مفهومی را هم كه از اين موصوف در ذهن بدون قيد كليت فهميدهمیشود كلی منطقی میگويند و در اين عبارت بيان شده كه " معروض كلی يسمیطبيعيا والعارض منطقيا والمجموع عقليا " . غرضمان در اينجا طرح بحث كليات نيست كه اين مسأله از مهمترين مسائلفلسفی است كه در فلسفه قديم و جديد باعث اشتباهات فراوانی گرديده و درفلسفه ما به نحوی عالی حل شده است بلكه منظور بيان اين بود كه وقتی مامیگوئيم مثلا انسانی مرد ، يعنی يك فرد از افراد انسان مرد ، و انسانی همكه به دنيا آمد يعنی يك فرد از افراد انسان به دنيا آمد و نه اينكه "انسان كلی " مرد و زنده شد . پس اگر افراد انسان وجود دارند و معدوممیشوند و دوباره پيوسته موجود میشوند ، اين افراد انسان با هيئت جمعیخودشان معروض كليت و آن ذات و موصوفی كه در كلی طبيعی بيان كرديمنيستند كه ما بعد بگوئيم پس انسان كلی يا كلی طبيعی انسان وجود دارد خيرافراد انسان فردا فردشان موصوف و معروض كليت هستند ( 1 ) . پاورقی : 1 - بحث كلی طبيعی خود بحث دقيقی است كه در فلسفه های جديد نيزباعث بحثهای مفصلی شده نظير مباحثی كه از هايدگر فيلسوف معاصر در باباجتماع و عدم بقای فرد و از اين قبيل ، نقل میكنند . |