حال در حال و ماضی در ماضی موجود است و هر مرتبه ای از كشش حركت كه درزمان واقع است فقط در همان مرتبه خاص از زمان موجود است . بله ما اگراز بالا نگاه كنيم از خارج از طبيعت به آن بنگريم آنجا كه ديگر قبل و بعدمطرح نيست در آنجا حركت وجود جمعی دارد و با جميع اجزاء خود دفعة و بهيكسان موجود است ولی در محدوده طبيعت حركت امريست ممتد و متصل به اينمعنا كه تدريجی الحدوث والفناست ، در همان حال كه موجود میشود در همانحال از سوی ديگر معدوم میشود ولی با يك ديد و بينش عقلی میتوان اينمجموعه بی قرار را همچون يك واحد و كشش متحقق وقار دانست با اينتفاوت كه كشش و بعد وجودی آن به عوض اينكه در عرض زمان باشد در طولآن واقع است . بحث دوم : حركت صفت جسم و تابع نحوه وجود آن است . پس از اين ايراد مرحوم آخوند بحث دوم را به صورت يك توجيه مطرحمیكند و البته در اين توجيه هيچ نظری به صحت وجه ندارد بلكه فقط سعی شدهكه وجه وجهتی را كه باعث شده شيخ بگويد حركت قطعيه امری ذهنی است وآنچه در عالم اعيان موجود است حركت بمعنی التوسط است ، نشان بدهد . بهاين ترتيب كه : شايد آنچه سبب شده شيخ حركت قطعی را نفی كند اين بودهكه فكر كرده حركت صفت جسم است و از سوی ديگر صفت از موصوف انفكاكپذير نيست . لهذا اگر تفكر ما درباره جسم ما را به هر نتيجه ای برساند ،آن نتيجه درباره حركت هم بايد صادق باشد . پس ببينيم كه نحوه وجود جسمدر خارج چگونه است . آيا جسم در ظرف زمان به نحو قطع موجود و معدوممیشود و يا به نحو توسط شك ندارد كه اجسام به صورت امور دفعی الحدوث ومستمرالبقا در خارج میباشند . مثلا شيئی مثل آب كه از اجزا و عناصریتشكيل شده ، بعد از مهيا بودن كليه شرايط و حضور عناصر دفعه موجود میشودو همينكه موجود شد ديگر اين شیء را آب میخوانيم و اين آب به همين صورتمدتی استمرار دارد و باقی است |