قوم چهارم هم كه به طريق اولی درست است ، چون در اينجا مقصود ازموضوع حركت همان معنای اصطلاحی موضوع است يعنی آنی كه قبول میكند حركترا ، و آن ماده است با صورش ما كه در حركت عرضيه جسم است و وقتیبگوييم جسم قبول میكند حركت را ، در اينجا مقوله حكم مسافت را پيدامیكند ، يعنی اين جسم است كه در مراتب مقوله در حركت است . پس اينچهار قول هر كدام به نحوی درست است . پاورقی : > مثل ماهيت است به دو وجود يكی وجود ذهنی و ديگری وجود عينی ، اينجاچه میگوييد ؟ میگوييد تقسيم شیء است به منوعاتش ؟ البته كه نه و اينيك مطلب بسيار اساسی در فلسفه اسلامی است كه از آن باب های زيادی بازمیشود ، و نيز مشكلاتی درباب وجود ذهنی حل میشود ( و نيز مطالب ديگر ) .تمام تقسيمات وجود اينجور است ، مثل الموجود اما بالقوه و اما بالفعل ،و اين قوه و فعل مقوم نمیشو ند چون تقسيم در ناحيه وجود است و بدين نحو، هم مشكل وجود ذهنی حل میشود و هم مسئله مثل افلاطونی كه امثال شيخ در حلآن گيرند ، همه بنابر اصالت وجود حل میشود ، و مانعی ندارد كه مثالافلاطونی از نظر ماهيت نوعش نوع انسان باشد و همان اجناس و فصول انسانرا داشته باشد و از نظر ماهيت با انسان خاكی فرق نداشته باشد ، ، مثال ،موجود به وجود مجرد باشد و اين انسان موجود به وجود مادی ، در عين اينكهتفاوت اين وجود با آن وجود از زمين تا آسمان است ولی ماهيت و نوعشانيكی است چون نحوه وجود منوع نيست ، در آينده اين قسمت كاملا توضيح دادهمیشود كه ماهيت واحد اما موجود بوجود قار أو موجود بوجود سيال ، و ايننحوه وجود منوع نيست . مرحوم آخوند [ در ذيل رد قول سوم ] نخواست بگويد كه حركت منوع است وقول آنها را تصديق كند ، بلكه خواست بگويد اصل تقسيم درست است كه "الاين منه قار و منه غير قار " . |