و يزول عنه و هو هو بحاله ، و ان كان العروض بحسب التحليل العقلی ( 11) كما فی اللوازم ، فالقابل والفاعل هناك أمر واحد ( 12 ) والقوشوالفعلية ( 13 ) جهة واحدش أی ما بالقوش عين ما بالفعل كل منهما متضمنللاخر ، و كما أن ثبات الحركة عين تجددها ، وقوتها علی الشیء عين فعليةالقوش علی ذلك الشیء فكذلك حكم ثبات ما به الحركة و هی الطبيعةالكائنة فی الاجسام فانه عين تجددها الذاتی ( 14 ) و پاورقی : 11 - يعنی اگر عروض ، عروض تحليلی باشد و بحث بيايد روی حركات ذاتی. 12 - شايد كسی گمان كند كه منظور مرحوم آخوند اين است كه : در حركاتذاتی قابل و فاعل به همان شكل كه در حركات عرضی است وجود دارد ، ولیقابل و فاعل در حركات ذاتی يكی است ، و حال آنكه قبلا در يك فصل توضيحدادند كه در آنجا كه فعليت و قبول فعليت و قبول واقعی و عينی است محالاست كه فاعل و قابل يكی باشد و روشن است كه مقصود مرحوم آخوند اين استكه : در جاهائی كه قابليت و فاعليتی در كار نيست و فقط انتزاع است مثلزوجيت و اربعه ، اصطلاحا در اينجور موارد میگويند فاعل و قابل يكی است، و اين مساوی است با اينكه بگوئيم : قابليت و فاعليتی در اينجا نيست. 13 - اين قوه و فعليت هم در اينجا میگوئيم قوه و فعليت ذهنی است .14 - از " وكما ان ثبات الحركة . . . " جواب سؤال مقدری را میدهندكه كاش آن اشكال را به صراحت بيان میكردند و به آن پاسخ میدادند . آناشكال اين است كه : ما از حركت به عنوان حركت در حركت جوهريه صرفنظرمیكنيم و نمی گوئيم حركت نيازمند به موضوع است كه بگوئيد اين حركت ازلوازم است و نه از عوارض ، بلكه بحث را میبريم روی منشأ انتزاع حركتيعنی خود متحرك ، در اينجا خود متحرك نظير حركت است در حركات عرضيه. در آنجا گفتيم : حركت ، موضوع میخواهد ولی در اينجا حركت موضوع نمیخواهد ، ولی متحرك به عنوان اينكه آن حادث ، متحرك است كه موضوعمیخواهد . 15 - رابطه هيولی با صورت رابطه استعدادی است ، و رابطه صورت باهيولی رابطه ايجابی است . چون صورت علت فاعلی هيولی است ، و هيولیعلت استعدادی صورت است . 16 - يعنی هر كدام از هيولی و صورت تجدد و دوامی به تبع ديگری دارديعنی اين دو به هم نيازمندند . هيولی نياز ايجابی دارد به صورت ، وصورت نياز استعدادی دارد > |