ايشان مورد اعتراض هم حاجی و هم آقای طباطبائی قرار گرفته است و هر دوتوجيه كردند كه لابد تسامحی در تعبير است . حاجی میگويند مقوله ان يفعلحركت نيست ، بلكه در تعريف آن گفته اند ان يفعل آن هيئتی است كه برایفاعل پيدا میشود از نظر تأثير تدريجی آن در منفعل . آقای طباطبائی هم يك اعتراض ديگر و بهتری میكنند و میگويند شمامیگوييد مقوله ان يفعل همان حركت است و همچنين ان ينفعل ، منتهی به دواعتبار . ولی مقولاتكه متباين با لذات هستند و مستقل از يكديگرند ، مگرمیشود به دو اعتبار ، يك شیء مثل حركت را گاهی از اين مقوله دانست وگاهی از آن ؟ مقولات مگر با اعتبار عوض میشود ؟ خودتان میگوييد افراد درتحت مقولات متباين بالذات هستند ، پس چطور میشود ذوات اشياء بااعتبار با هم فرق بكنند ؟ پس ايشان حركت را در اين دو مقوله بدليل اينكه مستلزم حركت در حركتاست محال میدانند ، چرا ؟ بيانش چيست ؟ آن چيزی را كه در اول درس توضيح دادم برای اين بود كه مطلب اينجاروشن شود . می گويند معنای حركت در يك چيز اينست كه آن چيز كهمافيةالحركة است به جوری باشد كه للمتحرك فی كل آن فرد منه [ بالقوه ]پس مافيه الحركة بايد چيزی باشد كه بتواند بالقوه فرد آنی داشته باشديعنی فردی كه در " آن " وجود پيدا بكند . اگر مافيه الحركة خود حركتباشد مثل ان ينفعل كه فرد تدريجی است ، ديگر نمی تواند در آن وجود داشتهباشد ، اين مثل اينست كه بگوييم حركت كه تدريجی و سيال است در " آن" وجود پيدا كند در حاليكه حركت كه ممتد است منطبق بر زمان است و حدحركت منطبق با " آن " است ، حركت كه ممتد است و اول و آخر و وسطدارد نمی تواند در چيزی وجود پيدا كند كه اول و آخر و وسط ندارد . پساگر بخواهد حركت در حركت وجود پيدا كند معنايش اينست كه للمتحرك فیكل آن فرد منه ( يعنی من الحركة ) و حال آنكه كل " آن " قابليت اينكهفردی از حركت ولو بالقوه از آن انتزاع شود ندارد . لذا حركت در حركتمحال است . |