البته ماهيت عرض با ماهيت جوهر فرق نمی كند و هر دو معنای اسمی هستندولی وجود عرض برای جوهر يك نوع وجودی است كه وجود لنفسه ندارد .پس شما چيزی را كه وجود لنفسه ندارد مستقل فرض كرديد و گفتيد " أين" قبول تجدد میكند ، در صورتی كه قبول آن يعنی قبول جسم تجدد را ( 1 ) .به تعبير ديگر : حكما يك اصطلاحی دارند و میگويند : طبيعت فاعل الحركهاست نه فاعل الوجود ، يعنی طبيعت بر هر چه كه اثر بگذارد ، نمی تواندايجاد كننده ماهيت باشد ، بلكه فقط میتواند حركت دهنده باشد ، بعبارشاخری طبيعت هميشه وجود ناعت [ لغيره ] میدهد نه وجود لنفسه . پس قسماول را به اين بيان بايد رد كرد نه اين بيان كه ذات سواد باقی است ياباقی نيست ، اگر باقی باشد چنين و اگر باقی نباشد چنان ، بلكه به اينبيان كه اگر بگوييم خود مقوله موضوع است ، و تحليلا و مفهوما با هماختلاف دارند ، و علتی كه حركت را ايجاد میكند همان علتی است كه آنرابوجود میآورد پس مقوله روی اين حساب متحرك بالذات است ، و چيزی كهمتحرك بالذات است ، نمی تواند وجودش وجود رابطی باشد ، بلكه بايدوجود نفسی باشد . جواب امثال مرحوم جلوه هم همين است . آنها در باب حركت عرضيهمیگويند كه هر چه شما درباب حركت در جوهر بگوييد ، ما در باب حركتعرضيه میگوييم . جوابش اينست كه حركت درباب حركت جوهريه ذاتی است ،و درباب حركت عرضيه حركت نمی تواند ذاتی باشد چون وجود عرض وجود رابطو غير مستقل است ، و شما برای آن فرض استقلال و تشخص میكنيد ، درحاليكه خود عرض جدا از موضوعش استقلال ندارد و اگر آنرا مستقل فرض كنيماز عرضيت خارج میشود مانند معانی حرفی ، بنابراين عرض بدون موضوعش نمیتواند موضوع حركت باشد . پاورقی : 1 - حاجی در حواشی فصل 33 همين مطلب را بيان كرده است و اين اشكال راذكر می كند . |