هم اگر عدم آن غير را فرض كنيم مساوی است با فرض عدم اين معلول پسوجودی كه جز وابستگی با علت چيز ديگری نيست و نياز به چيز ديگری به نامقابل ندارد به معلوليت أولی است ( 1 ) . اينكه حكما موجودات را به مبدع و كائن تقسيم میكنند ، در نسبتموجودات به يكديگر است اما نسبت به ذات حق همه مبدع هستند . همه عالميكجا نسبت دارد به خداوند ، چون همه عالم نسبت به خداوند از عدم مطلقبه وجود آمده است يعنی نسبت به خداوند چيزی از چيز ديگر به وجود نيامدهاست چون هر چيزی كه از ماده به وجود آمده باشد به دليل مبدع بودن ماده ،آن چيز نسبت به خداوند مبدع است اگر چه نسبت به ماده كائن است .بنابراين صورتها حادثند و خود ماده مبدع است ، مثل عقول مجرده كهوجودشان ابداع است نه تكوين ، يعنی از چيز قبلی به وجود نيامده است ( 2) . پاورقی : 1 - درباره حديث شريف " الفقر فخری " بيان لطيفی وجود دارد كهمناسب بحث است و آن اينكه بنده نسبت به موجودات ديگر هر چه داراترباشد نسبت به ذات حق فقيرتر است . چون فقر يعنی نياز و آن كسی كه چيزیندارد به خالق و علت هم نيازمند نيست . و آنكس كه دارد ، هر چه كهبيشتر داشته باشد نسبت به علت و خالق نيازمندتر است به دليل اينكهرابطه مخلوق با خالق و معلول با علت رابطه نياز است و جز نياز چيزديگری نيست . به ترتيب الاوجد فالاوجد ، الافقر فالافقر هم هستند . آن كهنسبت به خالق افقر است نسبت به مخلوقات اغنی است ، چون داشتن درمخلوق عين نياز و فقر به خالق است ، فخر حضرت رسول ( صلی الله عليهوآله وسلم ) از جهت فقر نسبت به ذات حق است كه همين غنای نسبت بهديگر مخلوقات است . 2 - اشكال : [ امثال بوعلی به اين اشكال چه جوابی میدهند كه ] از طرفیصورت را محل ماده میدانند و از طرف ديگر چطور میشود كه محصل حادث باشدو متحصل قديم ؟ پاسخ : جواب اين است كه صورش ما محصل ماده است نه صورت خاص . يعنیماده احتياج دارد به صورش ما ، اعم از اينكه آن صورت محصل مانند مادهازلی باشد يا اينكه صورت ها دائما متبادل باشند . اگر چه مثال بعيدیاست ولی مثال میزنند به خيمهای > |