وجود أنواع بلانهاية بالفعل بل هناك وجود واحد شخصی متصل له حدود غيرمتناهية بالقوش بحسب آنات مفروضة فی زمانه ، ففيه وجود أنواع بلانهايةبالقوش والمعنی لابالفعل والوجود . [ عدم الفرق بين حركة الكم والكيف وحركة الجوهر ] ولافرق بين حصول الاشتداد الكيفی المسمی بالاستحالة والكمی المسمی بالنموو بين حصول الاشتداد الجوهری المسمی بالتكون ( 15 ) فی كون كل منهمااستكمالا تدريجيا ، و حركة كمالية فی نحو وجودالشیء سواء كان ما فيهالحركة كما أو كيفا أو جوهرا ، ودعوی الفرق بأن الاولين ممكنان والاخرمستحيل تحكم محض بلاحجة ، فان الاصل فی كل شیء هو وجوده والماهية تبع لهكما مر مرارا ، و موضوع كل حركة و ان وجب أن يكون باقيا بوجوده و تشخصهالا أنه يكفی ( 16 ) فی تشخص الموضوع الجسمانی أن يكون هناك مادش تشخصبوجود صورش ما و كيفية ما و كميةما ، فيجوزله التبدل فی خصوصيات كل منها( 17 ) ،پاورقی : 15 - " المسمی بالتكون " درست نيست ، اين راتكون نمی گويند چونتكون در كون و فساد گفته میشود . 16 - قبلا گفتيم كه اگر مرحوم آخوند در اينجا اين جور تعبير كرده بود كه: " وان وجب أن يكون لكل حركة موضوع الا أنه يكفی " در اينجا كه حركتتحليل میشود به قابل و مقبول ، حرفش در ستتر بود يعنی با آخرين حرفشمنطبق بود ، ولی مرحوم آخوند در اينجا هنوز هم درگير حركت توسطيه است ومعتقد است كه حركت توسطی يك واقعيتی است و باقی است و لذا اصراردارد كه يك امر باقی فرض كند . 17 - در اينجا يك نتيجهگيری را ذكر كنيم ، تفاوت اين بيانی كه ماكرديم كه به آخرين حرف مرحوم آخوند متكی است با بيانی كه آقای طباطبائیفرمودند اين شد كه : ايشان [ آقای طباطبائی ] درباب موضوع تكيهشان براينست كه نياز به موضوع از اين جهت است كه " مافيه الحركة " عرضاست و در حركت جوهريه كه ما فيه الحركة عرض نيست اصلا نيازی به موضوعنيست . من عرض كردم كه مرحوم آخوند نياز به موضوع را از اين جهت قائلاست كه در هر حركتی بايد ماده قابل فرض شود ، و ما گفتيم كه اگر آخرين> |