در حركت از جهت انتسابش با مقولات . البته اينرا بگويم كه حكما معمولا روی انتخاب خودشان ، مقوله را متعلق" فی " قرار میدهند ، گاهی میگويند حركت أينی و گاهی هم میگويند حركتفی الاين ، و يا ساير مقولات . حالا میخواهيم ببينيم از كلمه " فی " كهمبين اين نسبت است ، چه اراده شده است ، و مقصود چيست ؟ اعم از اينكهبا كلمه " فی " آنرا بيان كنيم يا با يای نسبت ، و اگر مرحوم آخوندكلمه " الحركة فی المقولات " بكار نمی برد ، و میگفت : مقصود از "انتساب حركت به مقولات " چيست ، بهتر بود . چهار نظريه در توجيه نسبت حركت به مقوله در اينجا چهار نظريه ابراز شده است : 1 - يكی اينكه معنای انتساب حركت به مقوله اينستكه آن مقوله موضوعحركت است . مثلا در حركت " أينی " ، " أين " متحرك است يابعبارت ديگر " أين " متغير و متجدد است ، جسم كه در " أين " حركتمیكند ، در حقيقت " أين " اين جسم حركت كرده است . 2 - نظريه دوم كه آنرا نظريه ای مستقل به حساب آوردن خالی از اشكالنيست ، اينست كه : وقتی ما حركت را به مقوله ای نسبت میدهيم مقصوداينستكه جوهر به توسط آن مقوله حركت میكند ، ( البته اينجا حركت درجوهر مطرح نيست چون اين حرف را قدما هم میگفتند ) مقصود اين قول اينستكه موضوع ، جوهر است ، ولی بتوسط و به تبع آن مقوله . مقصود از اينتبعيت ، تبعيت تعليلی نيست ، كه دو متحرك داشته باشد ، يكی جوهر بهتبع مقوله و ديگری خود مقوله ، بلكه مقصود حيثيت تقييدی و واسطه درعروض است ، يعنی آنی كه متغير واقعی است خود مقوله است ولی ثانيا وبالعرض آنرا به موضوعش نسبت میدهيم . مثل اينكه خود عرض را به عنوانيك صفت به موضوعش نسبت میدهيم ، مثلا میگوييم جسم ابيض است به تبعبياض ، نه اينكه دو ابيض داريم ، يكی جسم و ديگری بياض ، |