چنين نيست كه چيزی در عالم حادث نشود ولی اين چنين نيز نيست كه هرچيزی كه به وجود میآيد از عدم مطلق حادث بشود . هر چه حادث میشود ازچيزی به وجود میآيد ، به اين معنی كه ماده اش قبلا وجود داشته است و ازآن ماده و در آن چيز تازه ای به وجود میآيد ، كه به اين ترتيب نظريه قوهو فعل با نظريه ماده و صورت توأم میشود . يعنی دائما صورت ها بر مادهها عارض میشوند و قوه ها به فعليت میرسند و فعليت اشياء هم به صورتاشياء است نه به ماده آنها ، يعنی حقيقت آنها صورتست نه ماده . پسبنابر نظر ارسطو اشياء مرتب در حال حدوثند چون صورتها مرتب حادثمیشوند ، ولی اين صورتها ابتداء به ساكن به وجود نمی آيند بلكه از مادهای كه سابق بر آنها است به وجود میآيند ، ماده محض است كه اين صورتها را متعاقبا میپذيرد . در دنيای اسلام ، متكلمين نظريه خاصی در مورد حدوث عالم دارند كه میشودگفت تصور اكثر مردم معمولی همين است و آن اينكه اساسا حادث زمانی هيچسابقه ای ندارد و از عدم محض به وجود میآيد . خالقيت و مخلوقيت يعنیچه ؟ علت كه معلول را ايجاد میكند ، معلول يا موجود است يا معدوم . اگرموجود باشد كه تحصيل حاصل است . و اگر معدوم را ايجاد كند ، معنايش ايناست كه معدوم متلبس به وجود شود ، و اين تناقض است و محال است .در دوره جديد نظريه ای كه اليائی ها اظهار داشتند و فخر رازی هم بهصورت شبهه ذكر كرده است در پيشرفتهای ابتدائی علوم جديد زنده شد .لاوازيه پس از يك سلسله آزمايشها میگويد كه ماده عالم نه كم میشود و نهزياد ، موجود شدن در واقع يك نوع نقل و انتقال است و معدوم شدن نيز يكنوع تغيير شكل دادن است مثل نفت چراغ كه در اثر سوختن به چيزهای ديگریتبديل میشود ، نه اينكه از بين برود . بعد از نظريه لاوازيه نظر ديگری پيدا شده است كه همان نظريه متكلمين راتأييد میكند ، و آن اينكه عالم به سوی حالت تعادل پيش میرود و هر چهتغيير |