اسمش را سواد گذاشتيم ، در صورتيكه يك مدت ممتدی ادامه دارد .در اينجا مطلب ديگری هست كه ذكرش مفيد است و آن اينكه : در باباعراض مطلب به همين شكل است و چندان هم مشكل نيست چون مقوم عرض ،موضوع آنست ، و اگر جسم در سواد حركت میكند ، جسم موضوع است و آنافانا انواع سواد تغيير پيدا میكند ، و اين تغيير آنی به دو شكل میتواندباشد يكی بصورت انفصال و ديگری به صورت اتصال ، ولی در حركت جوهریمطلب مشكلتر و عميقتر میشود ، اگر بگوييم انسان از ابتداء عمر تا به آخردر حركت جوهری است . ناچار بايد بگوييم در مورد انسان هم انواع عوضمیشود ، اگر بگوييم انواع عوض میشود ، آيا معنايش اينست كه يك نوزادبا يك انسان بزرگ دو نوع هستند بلكه انسان در دو لحظه ( چون در حركتاست ) يك نوع نيست ؟ لازمه حركت جوهريه اينست . در اينجا كه ( ماننداعراض ) موضوعی نيست كه بعضی مسائل را به اعتبار وحدت موضوع حل كنيم .بنابراين آيا در مورد انسان كه ما آن را نوع میناميم در واقع نوع نيست وجنس است ؟ جواب اين است كه اتفاقا همين جور هم هست ، از جملهحرفهائی كه مرحوم آخوند خصوصا در مورد انسان دارد ، ( يعنی اگر در غيرانسان نگوييم در انسان حتما بايد گفت ) اينست كه انسان علی رغم اينكههمه افرادش را يك نوع میناميم ، همه افرادش يك نوع نيستند بلكه كلفرد نوع برأسه ، هر فرد در هر زمان نوعی است غير از نوع ديگر . بعد اگربگوييم اين وحدتی كه ميان انسانها هست و يا ميان ادوار مختلف زندگی يكانسان هست اين چيست ؟ گفته میشود كه : اين يك امری است كه ذهن ، آنرابه اصطلاح در يك عرض عريض اعتبار میكند ، مسأله حركت توسطی مخصوصا بانحو تعبيری كه آقای طباطبائی داشته بخوبی توجيه كننده اين مطلب است .مثلا جسمی كه در مكانی در حركت است ، هيچگاه در دو لحظه ، در يك مكاننيست . مثلا هواپيمائی كه ساعتها بر فراز اقيانوس در پرواز است در هيچآنی طول هواپيما كه مثلا پنجاه متر را اشغال میكند ، در يك نقطه نيست ،بلكه مرتب در حال تغيير مكان است ، ولی |