در عين حال گاهی با عرض عريض آنرا اعتبار میكنيم و مجموعی از مكانها راواحد اعتبار میكنيم و میگوييم مثلا 6 ساعت برفراز اقيانوس است ، ومتوسط بين اين مبدأ و منتهی است ، به اين اعتبار 6 ساعت است كههواپيما يك مكان دارد . انسان هم همين طور است ما انسان را وقتی در نظر میگيريم برای او يكمرز تصور میكنيم كه در اين مرز از انواع ديگر جدا است ، همه مراتب اوداخل اين مرز قرار گرفته اند ولی در واقع و نفس الامر آن انسانی كه مااعتبار كرده ايم جنس مجموع انواعی است كه آنا فانا دارد طی میكند ، مثلاقيانوس كه در عين كثرت آنرا واحد اعتبار كرديم ( 1 ) . مرحوم آخوند به امثال شيخ میگويد عجيب است كه شما میگوييد نفس يككودك و نفس يك پيغمبر از نظر جوهر و از نظر نوع ، يك چيز است واختلاف تنها به عوارض است ؟ در حاليكه تفاوتی است از زمين تا آسمانولی در عين حال هر دو داخل اين مرز قرار گرفته اند ، يعنی ما يك امری درنظر گرفته ايم كه اينها داخل آن مرز از گياه از حيوانات ديگر از ملائكه وامثال آنها امتياز داده میشوند ولی هر دو در ميان اين مرز قرار گرفته اند. در حركت ، وقتی شیء در حال حركت هست نوع باقی نداريم ، نه تنها نوعثابت نداريم ( نكته اصلی اينست ) شیء اصلا ماهيت ندارد ، ماهيت نداردالا بالقوه . اين مطلب را بايد اينطور تشريح و توجيه كنيم كه بجز بااصالةالوجود هم قابل توجيه نيست شیء در حال حركت كه از نوعی به نوعیمیرود ، اينجور نيست كه اين انواع در كنار يكديگر قرار بگيرند ، شیء مثلادر اين آن وارد اين نوع میشود و در آن بعدی وارد نوع ديگر و همچنين ،يعنی تبدل انواع میشود ، كه انواع بالفعل باشند ، بطور انفصال و در كنارهم . نه ، اينطور نيست . اگر انفصال پاورقی : 1 - اشكال : اين يك اعتبار بيشتر نيست و در خارج اين وحدت وجودندارد . جواب : چطور وجود ندارد ؟ بين الحدين كه در خارج هست ولی ثبات وواحد بودن بين الحدين اعتباری است . |