حركت بايد متوجه او باشد و اين غايت میتواند بالقوه يا بالفعل باشديعنی اينكه يا هيچ اشكالی ندارد مرتبه ای از مراتب حركت ، غايت حركتمراتب قبل از خود و به همين نحو مراتب بعدی غايت حركت اين مراتب ومراتب قبل از خود ، باشند . چنانكه در مورد حركت فلك چنين چيزیگفتهاند يعنی هر جزئی از حركت فلك غايت جزء قبلی خود و اين جزء قبلیبنوبه خود غايت جزء قبلتر خود خواهد بود . بنابراين شیء میتواند در عينذی غايت بودن دائما متحرك باشد . برهان چهارم: حركت ذاتی اشياء مستلزم حركت يكنواخت كليه اجسام است. در اين برهان گفته میشود : آنچه متحرك است جسم است ، اجسام عالم همهاز حيث جسميت دارای وحدت و از نظر نوعيت ، مختلفند ، يعنی همه اجساماعم از انسان و سنگ و حيوان و . . . همه در جسميت يكسانند ، يكی جسمنامی است و يكی جسم حساس و ديگر جسم نامی حساس ناطق ، و همينطور ملاحظهمیشود كه وجه اشتراك اين موجودات ، جسميت است پس جسم از حيثاشتراكش در همه موجودات متحرك است . و لذاست كه میگوئيم اگر جسم ازحيث جسميت امری متحرك با لذات باشد يعنی همان جسميت مشتركه در همهافراد موجودات كه قبول حركت میكند ، خود فاعل حركت نيز باشد ، لازمهاين حرف اين است كه همه اجسام در همه حركات با يكديگر اشتراك داشته ويكسان باشند بنابراين اصل كه مبدأ و علت واحد سبب بروز و وجود معلولواحد میشود . و حال آنكه مشاهده میشود اجسام حركات گوناگون دارند ، فیالمثل اگر سنگی را رها میكنيم و اين سنگ بسوی زمين حركت میكند ، اگرحركت بسوی پائين لازم ابعاد سه گانه و معلول آن باشد پس هوا نيز كه جسماست و دارای ابعاد بايد حركتی به همين گونه داشته باشد . اگر رشد ايندرخت به جهت جسميت آن است چرا اين آهن نيز بلحاظ جسميت نمو نمی كند، پس اينكه ما حركت مشترك نداشته ، تعدد انواع و گاه افراد حركاتمختلفه وجود دارد دليل بر اين است كه منشأ و فاعل حركت ، جسميت مشتركهاين افراد و حركات نيست . اين اصل برهان ، |