كه معلول است . چون علت تامالعليه است و فاعل تام الفاعليه است و ازطرف ديگر قابل هم ممكن بالذات است و امكان ذاتيش هم كافی است برایموجود شدن آن و حالت منتظره ای در كار نيست مجردات محضه قهرا چنينهستند زيرا هيچ تعلقی به هيچ شی ای ندارند جز به علت خودشان . مجرداتاموری هستند كه نه واجبند و نه ممتنع ، بلكه ممكن بالذات هستند و امكانذاتی آنها كافی است برای موجود شدنشان . شق ديگر اين است كه شیء به امكان ذاتی ممكن است وليكن امكان ذاتيشبرای تحققش كافی نيست و شرط ديگری نيز بايد وجود داشته باشد تا آن شیءموجود شود . در اين حالت آن چه مسلم است اين شرط شرط فاعل نيست زيرافرض اين است كه فاعل تام الفاعليه است و در اين مورد شرط معنی ندارد .بنابراين اين شرط مربوط به قابل است يعنی اگر چيزی امكان ذاتيش كافینبود برای تحققش ، لازمه اش اين است كه قابليت وجودش مشروط به شرطیاست يعنی نحوه وجودش نحوه وجود در شیء ديگر است و قابل لازم دارد ،يعنی سنخش سنخ صورت يا نفس و يا عرض است و نحوه وجودش نحوه وجودتعلقی است و چيزی بايد باشد كه آنرا بپذيرد . همين قدر كه ثابت شد نحوهوجودش تعلقی است ، ماده ثابت میشود . چنانكه ملاحظه میشود در اين برهان ابتداء " ماده " اثبات میگردد وسپس سؤال میشود : آيا هر ماده ای برای هر صورتی كافی است ؟ يعنی همينكه ماده اثبات شد كافی است كه هر صورتی را بپذيرد يا نه هر ماده ایدارای استعداد خاص و يك امكان خاص است . جواب اين است كه هر مادهای بايد يك تعين خاص داشته باشد تا يك صورت خاص را بپذيرد و اينتعين خاص " امكان استعدادی " نام دارد و ماده ، حامل اين امكاناستعدادی است . در برهان اخير ابتداء حامل [ ماده ] و سپس محمول [ امكان استعدادی ]اثبات میشود ، برخلاف برهان اول كه ابتداء امكان استعدادی به عنوان يكعرض و محمول و سپس ماده به عنوان موضوع و حامل آن اثبات میشود . دربرهان دوم |