كلها تابعة للصورش المقومة وهی الطبيعة ، و لهذا عرفها الحكماء بأنهامبدأ أول لحركة ماهی فيه و سكونه بالذات لابالعرض ، و قد برهنوا أيضاعلی أن كل ما يقبل الميل من خارج فلابد و أن يكون فيه ميل طباعی ( 1 ) ،فثبت أن مزاول الحركة مطلقا لايكون الاطبيعة ، وقد علمت أن مباشر الحركةأمر سيال متجدد الهوية ، ولو لم يكن سيالا متجددا لم يمكن صدور هذهالحركات الطبيعية عنه لاستحالة صدورالمتجدد عن الثابت . [ اعتراف الشيخ بأن المحرك طبيعة متغيرش ] والحكماء كالشيخ الرئيس و غيره معترفون بأن الطبيعة مالم يتغير لايمكنأن تكون علة الحركة الا أنهم قالوا لابد من لحوق التغير لها من خارج ( 2 )پاورقی : 1 - بعضی از آقايان سؤال كرده اند كه : آيا ما دليلی داريم كه داريم كهدر هر جسمی بايد طبيعتی وجود داشته باشد ؟ و به تعبير ديگر هر جسمی بايدصورت نوعيه ای داشته باشد ؟ به عقيده حكمای ما جسم مطلق وجود ندارد ،يعنی جسمی كه متعين به صورتی از صور نوعيه نباشد و خود جسميت منوع آنباشد ، محال است . آيا اگر چنين جسمی داشته باشيم میشود از خارج بر آنحركتی وارد كرد يا نه ؟ معتقدند كه هر چيزی كه ميلی از خارج بپذيرد بايدمبدأ ميلی در درون خود داشته باشد . ولی آيا اين عقيده درست است يا نهبعدا بحث میشود ، و در اينجا فقط اشاره ای میكنند . 2 - بوعلی نيز قبول دارد كه " علةالمتغير . . . " و قبول دارد كهعلت حركت جسم ، طبيعت جسم است ، و حتی اين را قبول دارد كه برای آنعلت كه طبيعت باشد اگر تغييری پيدا نشود نمی تواند منشأ حركت باشد ،يعنی جسمی كه حركتی را به وجود میآورد بايد در خود آن جسم هم تغييری پيدابشود ، ولی بوعلی میگويد : آن تغييری كه در جسم پيدا میشود يك سلسلهتغييرات عرضيه است نه ذاتی . مثلا اگر سنگی از بالا به پائين رها شودطبيعت سنگ علت اين حركت است ، و خود اين طبيعت اگر ثابت باشد نمیتواند اين حركت را به وجود بياورد ، بايد طبيعت سنگ هم متغير باشد ولیچگونه متغير باشد ؟ آن تغيير را هم يك تغيير عرضی فرض میكند يعنی يكتغييری از خارج بر جسم وارد میشود . > |