آن مثال اينست كه : شما قبول داريد كه حركت يك نيازی به مسافت دارد ويك نياز به زمان . مثلا اين مسافت ده متر را شیء متحرك يك وقت در دوثانيه طی میكند و يك وقت در يك ثانيه ، اين در حركتهای يك نواخت ،ولی گاهی حركت تدريجا سرعت پيدا میكند ، يعنی سرعتش مثل فرض اولثابت نيست بلكه متدرج و متغير است چنين چيزی بدون ترديد هست حالا ايناسمش چيست ؟ حركت در حركت يا چيز ديگر است ، بايد در اين باره فكركرد . و اما مطلبی كه آقای طباطبائی در اينجا دارند و گفتيم آن مطلب بسيارعالی است اينست كه میگويند : مرحوم آخوند حركت در اعراض را همانحركات ظاهری میداند كه ما میبينيم مثل حركت در كيف ، در أين ، در كم ونظاير اينها و غير اين حركات محسوس را ايشان سكون اعتبار میكند . مثلاشیء اگر الان در اين مكان هست و ثابت است و حركت نمی كند پس ساكناست و حركت در " أين " ندارد ولی لازمه حرف ايشان درباب حركت جوهری( كه خود ايشان هم ثابت كرده اند و گفته اند عرض به تمام شئونش تابعجوهر است و برای جوهر سكون نيست ) اينست كه در همان حالی كه انساناحساس میكند جوهر در عرضی مثلا " أين " ساكن است در همان حال در عرض" أين " متحرك باشد يعنی اين سكون امر نسبی است . منتهی يك وقتمتحرك انتقال پيدا میكند از فرد بالقوه از مكان به فرد ديگر و مغاير ويك وقت انتقال از فردی از مكان است به فرد مماثل ، اين شیء كه دراينجا ساكن به نظر میآيد محال است جوهر آنافانا تغيير بكند ولی أينش (1 ) تغيير نكند ، محيطش ساكن است و تغيير نمی كند چون مفروض اينست كهمنتقل نمی شود ، ولی نسبت اين شیء با محيطش به طور مسلم تغيير میكند ،زيرا كه خودش در جوهرش در حال تغيير است . دو شیء كه با هم نسبتدارند اين نسبت وقتی ثابت میماند كه هر دو ثابت باشند ، ولی اگر هريك از آنها تغيير بكند نسبت پاورقی : 1 - أينش جايی كه اكنون به آن تكيه كرده است نيست ، بلكه أينشعبارت از هيئتی است كه عارض بر آن شیء است به اعتبار نسبتی كه بهمحيط اطرافش دارد . |