است كه قبول میكند " أين " های جدا جدا را ، يعنی " أين " قبول شدهاست نه قبول كننده ، جسم است كه قبول میكند " أينی " را بعد از "أينی " . نظريه اول میگويد : خود " أين " است كه متجدد است ، يعنی" أين " است كه قبول میكند آنا فانا چيزی را ، حكما همينجا است كه بهاين قول اشكال میگيرند ، و میگويند بقول ما وقتی جسمی اشتداد پيدا میكندو مثلا دارد سياه میشود آنا فانا ، الجسم يتحرك فی السواد والجسم يشتد فیاسوديته ، ولی بقول شما " السواد يشتد " و آنی كه اشتداد را میپذيردخود سواد است . برهان شيخ بر اينكه مقوله موضوع حركت نيست در اينجا شيخ گفته است : اگر ما فرض بكنيم آنی كه موضوع است و متجدداست خود عرض باشد ، مثلا خود سواد باشد ، و معنای تسود قبول كردن ذاتسواد چيزی را باشد ، از شما سؤال میكنيم كه ذات سواد در حال اشتداد باقیاست يا باقی نيست ؟ اگر بگوييد ذات سواد باقی نيست و يك ذات باقیاز سواد نداريم ، پس سواد اشتداد پيدا نكرده ، موضوع آنی است كه باقیباشد . تسود يعنی ذات سواد است كه اشتداد میپذيرد ، خوب ذات سوادبايد باشد كه سواد بپذيرد ، اگر بنا شود تا شروع شود به حركت اشتدادی ،سواد باقی نباشد ، پس چه چيز اشتداد میپذيرد ؟ پس نمی توانيم بگوييمذات باقی نيست . از طرف ديگر اگر بگوييم ذات باقی است ، آيا صفتیبرای اين ذات پيدا میشود يا نمی شود ؟ ذات باقی است ، چيزی برای آنحادث میشود يا نمی شود . اگر بگوييم هيچ چيزی پيدا نمی شود ، همان ذاتاست كه باقی است و اشتداد پيدا میكند بدون اينكه صفتی به آن ملحق بشود، باز هم الذات لم يشتد ، چون زيادهای به آن عارض نشده است ، و اگرزياده عارض نشود پس چه فرق میكند كه اشتداد پيدا بشود يا نشود ؟ شقديگر اينكه سواد كه اشتداد پيدا میكند يك زياده ای پيدا كرده است . اگربگوييم ذات سواد باقی است ، به اين معنا كه يك زياده ای پيدا كردهاست ، شيخ میگويد ، پس سواد اشتداد پيدا نكرده است فقط يك صفتی برایآن حادث شده |