پاسخ : جواب اينستكه : طبيعت كه متغير است نياز به علتی كه متغير باشدندارد ، طبيعت خصوصيتی دارد كه میتواند متغير باشد ولی علتش ثابت باشد. چرا ؟ آيا استثنائی در كار است ؟ نه استثناء نيست ، اين از خصوصيتیكه در فصل پيش گفتيم ناشی میشود . مرحوم آخوند مطلب را اينجور بيان میكند ، میگويد : حركت و متحرك دوجور است ، يك وقت متحرك چيزی است و حركت چيز ديگری كه بر آن عارضشده است ، در اينجا است كه علت متغير يا تغير بايد متغير باشد ولی يكوقت حركت عارض نمی شود برای متحرك ، بلكه عين متحرك است ، انتزاعمیشود از متحرك ، و فرق ميان حركت و متحرك ( در اين قسم ) فرق تحليلیاست نه فرق خارجی . به بيان ديگر ، ما گاهی متحرك بالعرض و حركتیداريم ، و گاهی متحرك بالذات و حركتی ، يعنی يك وقت متحرك خودشتحصلی دارد و بعد حركت به آن ملحق میشود ، و يك وقت متحركی داريم كهحركت عين ذات ( يا لااقل ) عين وجود آن است ، ولی اينجا اين سؤال پيشمیآيد كه مسأله موضوع حركت و اينكه حركت نياز به موضوعی دارد كه بر آنعارض بشود چطور میشود ؟ جواب میدهد : مسأله موضوع حركت هم شكل ديگریپيدا میكند . هر چند مسأله حركت جوهری را بعدا ذكر میكنند ولی اين مطلبی كه اينجاذكر شد ، مربوط به حركت جوهری است . برای روشن شدن مطلب بايد يكمقدمه ای ذكر شود تا به فهم مطلب كمك كند و آن اينكه : در منظومه وجاهای ديگر خوانده ايد كه ما دو گونه جعل ( كه همان عليت است ) داريم ،جعل بسيط و جعل تأليفی ( بجای جعل میتوانيد خلق ، عليت ، فعل و امثالاينها بگوئيد ) يعنی جاعل يك وقت يك شیء متحقق و متحصلی را " يجعلهشيئا آخر " مثلا يجعل المعلم الجاهل عالما ، خوب روشن است كه جاهل باصرف نظر از تعليم ، وجود و تحقق دارد وجاعل جاهل را خلق نمی كند بلكهعلم را در او جعل میكند و |