جلوه مطلب را بيان میكنيم ، ملاك فرق اين است كه هر حركتی نيازمند استبه موضوعی كه بالفعل و ثابت باشد ( 1 ) . میگويد : اين از آن جهت است كه ما ثابت كرديم هر حركتی نيازمند بهموضوع ثابت و بالفعل است . در حركات عرضيه موضوع غير از مافيه الحركهاست ، موضوع جسم است . مافيه الحركه مقوله است ، يعنی جسم كه جوهراست در مقوله " أين " يا " كيف " حركت میكند ، آنجا مانعی نداردموضوع امر بالفعل باشد ، مافيه الحركه امر بالقوه باشد . ولی در حركت درجوهر ديگر موضوعی نداريم و در اينجا مابه الحركه و مافيه الحركه ، يعنیموضوع و مقوله هر دو يك چيز است ، لذا آن مقوله كه حركت در آن واقعمیشود از آن نظر كه موضوع حركت است و موضوع بايد بالفعل باشد ، آنهمبايد بالفعل باشد ، اين است كه در حركت در جوهر لازم میآيد كه مافيهالحركه كه همان جوهر است ، از نظر اينكه موضوع هم هست بالفعل باشد ، ولازمه آن اين است كه انواع بالفعل باشند و بالفعل بودن انواع يعنی تتالیانواع كه باطل است . اضافه بر اين لازمه اش اين است كه غيرمتناهی محصور بين حاصرين باشد ،ولی در حركات عرضيه چنين چيزی لازم نمی آيد ، چون آنجا موضوع غير ازمافيه الحركه است . اين است اشكال شيخ در اينجا ، البته بيانش با آنچه گفته شد فرق داردولی اگر مطلب را درست بشكافيم سر از اينجا درمیآورد . ايراد مرحوم آخوند به برهان شيخ مرحوم آخوند به شيخ جواب میدهد كه : شما در اين بيانتان ميان دو چيزخلط كرديد ، ميان وجود و ماهيت از يكطرف ، و مابالفعل و مابالقوه ازطرفپاورقی : 1 - اگر يادتان باشد در فصل 18 اين موضوع را بحث كرديم و در فصل 19مرحوم آخوند حرف خودش را كه مخالف با حرف قوم در فصل 18 بود بيان كرد. |