و نظاير آن مثل تمدد اشياء به وسيله حرارت ، حركتهای كمی هستند .در حركتهای أينی و وضعی و كيفی میشود اين وضع و كيف را يك عرض خارجیبرای موضوع ، يعنی جسم تلقی كرد چون اينها واقعا يك وجود مباينی با محلخودشان دارند ، ولی آيا كميت شیء يك عارض خارجی است ؟ يا كميت عينجسم است و اعتبارا با آن فرق میكند ؟ يعنی جسم به يك اعتبار ، جسمتعليمی است و به اعتبار ديگر جسم طبيعی ، نه اينكه اينها حقيقتا فرقداشته باشند ؟ حتما احتمال دوم درست است . بنابراين اين نظر كه از زمان شيخ تقريباقطعی شده است ، حركت شیء در كميت ، در واقع حركت در خودش است نهحركت در عرضی از اعراض اينست كه برای امثال بوعلی كه منكر حركتجوهريه هستند سخت اشكال به وجود آمده است ، و حركت در خود كه متحرك ومتحرك فيه يكی باشد برای آنها قابل قبول نيست ، ولی برای مرحوم آخوندكه حركت جوهريه را قبول دارند و اثبات كرده اند چنين اشكالی مطرح نيست، چون در اين نظر همانطور كه میشود حركت عين متحرك باشد ، میشود عينمتحرك فيه هم باشد . پس ما در حركت مقداريه با اشكالی مواجه هستيم كه در حركتهای ديگرنيستيم . لذا فخر رازی برای حركت مقداريه حساب جداگانه ای باز كردهاست و میگويد : اين حرف كه در حركت ، جسم در هر آنی دارای نوعی است ،لازمه اش تتالی آنات است و تتالی آنات باطل است . ما گفتيم زمان يك كميت متصل است كه " آن " برای آن اعتبار میشود .اين آن آن متفرع بر زمان و امر اعتباری است و " آن " يك معنای ديگردارد كه دروغ است و مطابق با واقع نيست و آن بمعنای ذرات كوچكی استكه با كنار يكديگر قرار گرفتن آنها زمان به وجود میآيد ، اگر اين را قبولبكنيم " زمان " میشود مجموعی از آنات نه مجموعی متصل و اين حرفی استكه قبول ندارند و ادله زيادی بر امتناعش قائم شده است . فخر رازیمیگويد اگر حركت جوری باشد كه شما میگوييد لازمه حركت خروج فرد است ازنوعی به نوعی آنا فانا و لازم میآيد |