است دو حيثيت دارد ، يكی اينكه فعليت است مثلا ظالم دارای قوه و نيرواست ، تيغش برنده است ، دارای اراده است و . . . اينها كه فعليتهستند هيچكدام شر نيستند . شريت ظلم از قوه و استعداد مظلوم برای پذيرشظلم است كه در زمينه اين استعداد ، نيروی ظالم و اراده و تيغش ، منشأنفی حيات و نفی كمال در مظلوم می شوند . پس ظلم ، شريتش را ازمنشائيت از عدم دارد . اين قوه شر كه شما میگوئيد از فعليت آن بهتراست ، در واقع عدم آن عدم است و عدم عدم ، وجود است . پس وقتیمیگوئيم فعليت شر ، منشأ عدم است و قوه شر بهتر است يعنی عدم عدم كهمعنايش وجود است . بنابراين در همين مثال هم شريت به عدم برمی گردد وخيريت به وجود ، و شريت به قوه بر میگردد و خيريت به فعليت ( 1 ) . پاورقی : 1 - در جلسه قبل اشاره كرديم كه شرور چگونه به قوه ها و اعدام برمیگردند و خيرات به وجودات ، به بيان ديگر منشأ همه شرور قوه است . ولیواضح است كه قوه شرمحض نيست ، زيرا اگر قوه نبود خيرات هم نبود . پسدر قوه و هيولای اولی خيريت هم هست . مرحوم آخوند در اينجا بيان بهتریاز امثال حاجی دارد و موضوع را اينطور تحليل میكند كه وقتی در خيريتهيولای اولی دقت كنيم میبينيم كه خيريتش برای اين است كه منشأفعليتهاست . پس خير با لذات آن فعليتها هستند و هيولی خير بالعرضاست . خير با لذات همان فعليتهاست . شريت هيولی از عدم من شأن استيعنی ذات هيولی عدم من شأن است . پس شريت هيولی و قوه به ذاتش برمیگردد و ذاتی اش است ولی خيريت آن بالعرض است . |