پس اگر ما وجود را حقيقی و اصيل بدانيم به آن میتوانيم موجود اطلاق كنيم، ولی اگر وجود را اعتباری بدانيم به هيچ وجه نمی شود بر آن موجود اطلاقكرد . در اينجا همين جور است ، اگر ما قائل به اصالت وجود بشويم و حركت راهم نحوه وجود بدانيم ، به تجدد میتوانيم متجددا طلاق كنيم و يا به حركتمتحرك ، ولی اين مطلب ربطی ندارد به مسأله موضوع حركت ، چه اين اطلاقدرست باشد يا نباشد حركت موضوع به معنای قابل لازم دارد . پس اينجا سه مسأله است كه با هم نبايد اشتباه شود با بيانی كه ذكر شدچهار قولی كه مرحوم آخوند در اينجا ذكر كرد همه اش به وجهی درست است ،هم میتوانيم بگوييم مقوله موضوع است ولی نه به معنای مصطلح از موضوعيعنی قابل ، بلكه به معنای اينكه به آن مقوله منتسب بتوانيم بگوييممتحرك ( البته در مقولات نسبی نمی توانيم بگوييم مثل " أين " و وضع كهنسبی هستند أما در كيف و كم میشود ) و نيز قول دوم درست است كه مقولهجنس است ، ولی نه به اين معنی كه حركت نوع يا فصل است ، بلكه بهمعنای اينكه اين جنس مقوله دارای دو نحوه وجود ، وجودی كه عدمالقراراست و غير قار است ، و وجودی كه عين القرار و قار است . [ قول سوم راهمانطور كه گفتيم قول مستقلی نمی توان به حساب آورد . ] ( 1 ) پاورقی : 1 - اشكال : در قول سوم كه میگويد مقوله جنس است و حركت فصل يا نوع، چطور میشود و حال آنكه اعراض بسيطند ؟ استاد : اولا اعراض كه میگويند بسيطند يعنی بسيط خارجی و در خارجبسيطند نه اينكه ماهيتا جنس و فصل ندارند ، ثانيا ما هم كه گفتيم كهحركت فصل و نوع نيست ، و از نظر وجود تقسيم به قار و غير قار درستاست . يعنی : المقولة منه " موجود " قار و " موجود " غيرقار .اشكال : باز هم منوع است و وجود فصل قرار میگيرد . استاد : نه ، وجود كه فصل نيست . اشكال : بالاخره مقوم اين جنس نحوه وجود است . استاد : نه مقوم نيست ، میگويند زيادشالوجود علی الماهيه . يعنی هيچوجودی مقوم ماهيت نيست ، ما اگر بتوانيم نظر مرحوم آخوند را ثابت كنيم( كه میكنيم ) كه میگويد : يك ماهيت میتواند با دو نوع وجود موجود شود، ولی نوع نوع واحد باشد ، اين عينا > |