( كه بياض وجودش وجود ناعت است برای جسم ) همين ابيضيت بياض را بهجسم هم نسبت میدهيم . پس معنای تبعيت ، تبعيت در عروض است نهتبعيت در ثبوت ، لذا اين نظريه نظريه جديدی در مقابل نظر اول نيست .آن نظريه میگفت موضوع حركت مثلا خود " أين " است ، اينجا هم میگويدموضوع حركت مثلا خود " أين " است و مجازا به جوهر هم نسبت میدهيم ، وقول اول هم انتساب مجازی به جوهر را كه نفی نمی كرد پس هر دو در حقيقتيكی هستند . 3 - نظريه سوم نظريه نسبتا قابل توجهی است ، و آن اينست كه معنایحركت در يك مقوله بمنزله نوع آن مقوله است ، و آن مقوله بمنزله جنسآن حركت . توضيح اينكه : اين مقولاتی كه ما داريم بمنزله جنس الاجناسند ،و با ضميمه شدن يك سلسله فصول به اين مقولات ، نوع بوجود میآيد ( اجناسمتوسط داشته باشيم يا نداشته باشيم ، از بحث ما خارج است ، در يكجاممكن است داشته باشيم و در يكجا ممكن است نداشته باشيم مثلا كيفجنسالاجناس است ، اعم از آنكه جنس متوسط داشته باشيم يا نداشته باشيم) و يك نوع از انواع حركت است ، اين مثل اينست كه میگوييم : "الجوهر علی اقسام اما نفس و اما عقل او جسم او مادش او صورش ، در اينجاهم میگوييم : " الكيف علی قسمين اما قار و اما سيال " يعنی از قبيلتقسيم جنس به اقسام خودش است ، پس در اين نظريه ، حركت به منزله نوعمقوله است . 4 - نظريه چهارم ، نظريه ای است كه معمولا ، حكما آنرا میپذيرند ، واين فصلی كه مرحوم آخوند در اينجا ذكر كرده است باستثناء بعضی از رد وايرادها با فخر رازی و بعضی مطالب خودشان ، بقيه در شفاء هست . صاحباناين نظريه میگويند : معنای حركت أينی و كيفی و كمی و . . . ، اينست كهموضوع حركت موضوع اين اعراض است نه خود اعراض موضوع حركت ، يعنی آنچيزی كه حركت بر آن وارد میشود و قبول حركت میكند و متصف به حركتمیگردد ، موضوع عرض است نه خود عرض ، پس عرض چيست ؟ عرض مسافت |