است ، مثل اينكه زيد قائم نبود بعد قائم شد . پس امكان ندارد ذات سواد، يا ذات هر عرض ديگر كه حركت به آن انتساب دارد ، موضوع باشد .موضوع حركت در جميع احوال حركت و مراتب حركت بايد باقی بماند ، والااين حركت كه يك حركت نيست ، موضوع اگر عوض شود ، حركت هم عوض شدهاست . مثل اينكه يك شیء حركت كند بعد شیء ديگر حركت كند ، اينرا كهنمی شود يك حركت واحد دانست ( هر چند ممكن است عرف يك حركت بداند) ، چون تشخص حركت به تشخص موضوع است ( 1 ) و ( 2 ) . در اينجا يك مطلب باقی میماند و آن اينكه كسی میتواند بگويد شقوق در پاورقی : 1 - اشكال : عرض متحرك به آن صفات است ، يعنی همان عرض ، متحركاست در اين درجات و صفات . استاد : اينكه عرض در اين صفات متحرك باشد كه اشتداد نيست ، اگرشیء در صفات زيادی حركت بكند ، مگر اسم اين اشتداد است ، مثل جسمی كهدائما صفات بر آن متبدل میشود و اشتداد نيست . 2 - در اينجا يك احتمالی هست كه ذكرش مفيد است و بعدها به دردمیخورد . ممكن است علاوه بر ايراد فوق ، ايراد ديگری هم بشود گرفت و آناينكه : شما گفتيد كه معنای حركت در مقوله اينست كه مقوله موضوع است ، مقولهچيست ؟ جنس الاجناس است نه انواع مقوله ، مثلا خود " اين " موضوعاست ، نه نوع خاصی از " أين " و همچنين جنس كيف و بقيه مقولات ، وشما مغالطه كرديد و آمديد نوع مقوله را مطرح كرديد ، و مثلا گفتيد : "التسود ليس سوادا اشتد " ، سواد نوع است و كسی نگفت كه نوع موضوعاست . چه مانعی دارد كه بگوييم " التسود هو كيف يشتد " ، يشتد در چه؟ يشتد فی انواعه . اين يك شق جديدی است هر چند كه بالاخره جواب دارد ،ولی قاعده اش اين بود كه از اول تصريح میشد كه موضوع بودن مقوله يعنیجنس مقوله نه انواع آن . ولی اشكال اين حرف اينستكه اگر جنس موضوع باشد ، در ضمن همه انواع ودر طول مسافت بايد باقی باشد ، و اين درست نيست كه انواع عوض شوند وجنس باقی باشد ( مثل استصحاب كلی قسم ثالث ) چون جنس متقوم به نوع وفصل است و متكثر به تكثر فصل و اگر فصلش معدوم شود خودش هم معدوم شدهاست ، و فصل بعدی كه میآيد با فرد ديگری از جنس میآيد . |