نيست ولی مقولات از نظر وجود و انحاء آن اين تقسيمات را میپذيرد . مثلامیشود گفت " الاين قد يوجد بوجود قار وقد يوجد بوجود غير قار " و البتهاينجا " قرار " و " عدم القرار " ذاتی است ، يعنی عدم القرار و تجدداز حاق ذات اين " أين " انتزاع میشود نه اينكه اين مقوله خودش تحققیدارد و اين حركت در خارج عارض آن میشود . بلكه نحوه وجود نحوه وجودیاست كه حركت از حاق ذاتش انتزاع میشود ، پس آن نحوه وجود هم حركتاست و هم متحرك ، هم تجدد است و هم متجدد ، مثل حركات جوهريه .اين بيانی است كه مرحوم آخوند در توجيه قول سوم دارد و اين بيان جز بااصالت وجود درست در نمی آيد . بعد مرحوم آخوند میرود سراغ بيان ديگران، كه آنها كه تقسيم كردند مقوله را به قار و غير قار آن را به دو جورتقسيم كردند . بعضی به اينجور كه مقوله جنس است و قار و غير قار بهمنزله دو نوع است و بعضی ديگر گفتند قار و غير قار به منزله دو صفتاست نه دو نوع . آيا مقوله برای حركت جنس است ؟ حكيم سبزواری اينجا يك ايراد واضحی را گوشزد میكند و آن اينكه شماگفتيد كه آنها میگويند مقوله جنس است ، و وقتی مقوله جنس بود قهرا بهدو قسم ذاتی كه نوع باشد بايد تقسيم شود و به غير آن معنی ندارد تقسيمشود ، و اگر تقسيم را به دو عرضی بگيريم ديگر مقوله برای حركت و غيرحركت جنس نمی شود . البته اين يك مسامحه ای است در تعبير مرحوم آخوندكه گفتند آنها مقوله را جنس میدانند و بايد تعبير جور ديگر باشد .آنهايی كه گفتند تقسيم مقوله به قار و غير قار تقسيم به دو نوع است ،استدلال كردند كه : اين قرار و اين عدم القرار در مفهوم مقوله اخذ شدهاست و هر چه كه در مفهوم شیء اخذ شود منوع خواهد بود . اين يك مغالطه عجيبی است ، زيرا اگر چنين چيزی صحيح باشد همه |