كذا ، والجوهر لايقومه العرض فهو عرض ( 7 ) فيجب أن يكون موجودا فیموضوع ، فلنسم هذا الامكان قوشالوجود ، و حامله موضوعا و مادش و هيولیباعتبارات ( 8 ) ، فهذا الامكان أمر وجودی و ان صحبه العدم ( 9 ) ، و هوعام عموم التشكيك ( 10 ) مثل پاورقی : > خارج " است كه در سطر بالا آمده است نه اينجا ، و اصل عبارت بايداين طور باشد : " ليس لامكان . . . له الاضافة من خارج حتی يكون مضافامشهوريا لاحقيقيا " . 7 - تا اينجا ثابت شد كه امكان وجود دارد ، و نيز عرض است ، و چونعرض موضوع میخواهد ، امكان موضوع میخواهد ، و موضوع همان است كه بهحامل تعبير كرديم كه همان ماده باشد . 8 - در اينجا اگر گفته بود موضوعا و مادش و بدنا بر عرض و صورت ونفس تطبيق میشد ولی اين طور نگفت ، بلكه گفت : " موضوعا و مادش وهيولی باعتبارات " . در باب علت و معلول بحثی است تحت عنوان : " فی الالقاب العلةالعنصرية " كه مقصود همان علت مادی باشد ، علت مادی نامهای متعدد داردكه به اعتبارات مختلف برای يك چيز وضع شده است . گاهی به آن میگويند: عنصر ، و گاهی اسطقس و گاه هيولی و گاه موضوع ، هر كدام به اعتباریاست . بنابراين در اينجا كه مرحوم آخوند گفته است : " موضوعا و مادش وهيولی " نظر به تقسيم ندارد ، يعنی " موضوعا " در عرض ، " مادش "برای صورت ، " هيولی " برای نفس ، نه چنين نيست بلكه میخواهد بگويدبه همه اينها ، همه اين نامها را اطلاق میكنند و به اعتبارات مختلف ،مثلا مال نفس را ماده میگويند ، هيولا میگويند و موضوع میگويند و همچنينبقيه . 9 - چون عدم ملكه است ، چون میگوئيم قوه و استعداد چيزی كه فعليتندارد ، پس نداشتن فعليت جزء مفهومش است . 10 - اينجا يك مطلبی هست كه آيا نسبت مفهوم امكان با امكاناتمخصوصی كه وجود دارد ، نسبت نوع است به افراد يا نسبت جنس است بهافراد و يا حتی نسبت عرض عام است نسبت به افراد ؟ قدر مسلم اين استكه نسبت آن نسبت نوع به افراد نيست . يا بايد نسبت جنس به افرادباشد كه در اين صورت انواعی از امكانات وجود دارد كه برای ما معلومنيست و مجهولة الاسامی است يعنی قابل شناخت نيست ، يا از قبيل عرضیعام بگيريم كه بگوئيم اگر اين را اضافه بدانيم در هر جا ممكن است مقولهای باشد ، كه البته اين هم درست نيست . |