همين مقدار كه به بحث ما مربوط است ناگزير بيان میكنيم تا انشاءالله دربحث های آينده مفصلا بحث شود . اين امر مسلم است كه ما يك چيزی به نامزمان را احساس میكنيم بدون اينكه به هيچ يك از حواس ما مربوط باشد .كسی كه فاقد حس بينايی يا شنوايی و يا ساير حواس است ، او نيز احساسزمان برايش زنده و موجود است بدون اينكه بتوان پرسيد زمان را به چهوسيله درك كردی ؟ به همين جهت اين بحث طرح شده كه آيا زمان در خارجوجود دارد يا حالتی است كه ذهن ما به اشياء و امور نسبت میدهد . ازبهترين كسانی كه در دوران معاصر اين بحث را طرح و از جنبه ذهنيت زماندفاع و در صدد اثبات آن برآمده ، كانت فيلسوف شهر آلمانی است .شيخ با اين دسته متفكرين مقابله كرده و میگويد زمان وجود واقعی خارجیدارد و اشتباه ديگران را هم كه غير از اينرا میگويند بيان كرده است .بدين صورت كه به گمان اينها هر چه كه وجود دارد بايد در " آن " وجودداشته باشد مثلا وقتی می گوئيم زمان وجود دارد ، زمان چيست ؟ ديروز ،امروز فردا . آيا ديروز الان وجود دارد ، فردا وجود دارد خير پس زمان كهمجموعه اين ديروزها و فرداهاست كلا امری است معدوم . حال آنكه هر چيزیيك نحوه خاص از وجود را داراست و نحوه وجود ساير چيزها را دارا نيست. ما كه میگوئيم زمان وجود دارد مقصودمان نحوه خاص وجود در " آن "نيست ، مثل وجودی كه فرضا به خورشيد نسبت میدهيم كه خورشيد وجود دارديعنی همين الان يا فردا يا در هر آن كه بگوئيم وجود دارد ، درست باشد .چه خورشيد وجود قار دارد ولی ما در مورد زمان میگوئيم وجود دارد مطلقا ،يعنی مطلق وجود را برايش اثبات میكنيم نه يك نحوه خاص از وجود كه بافقدان آن معدوم باشد . قبلا بيان كرديم كه در مورد همه چيز همين طور است. عرض هم وجود لافی الموضوع ندارد و جوهر هم وجود فی الموضوع ندارد وواجب هم وجود خاص امكانی ندارد . شيخ میگويد كسانی كه درباره معدوم بودن زمان بحث كرده اند نحوه |