داريم و آن ماده است . در فصل 18 ثابت كرديم كه موضوع حركت بايد امری باشد نه بالفعل محض ونه بالقوه محض ، بلكه مركب از مما بالقوه و مما بالفعل ، يعنی جسم [ ونه چيز ديگر ] در باب حركات در اعراض اين اصل يعنی موضوع بودن جسمبلااشكال است ولی درباب حركت در جوهر نمی توانيم بگوييم موضوع جسم استچون مفروض اين است كه حركت در خود جسم است . در اينجا مرحوم آخوند میفرمايند موضوع حركت ماده است ، آيا اينمخالف با حرف آنجا [ فصل 18 ] نيست ؟ چون در آنجا گفتيم موضوع حركتنمی تواند امر بالفعل محض باشد و اينجا اگر بگوييم موضوع حركت مادهيعنی هيولای اولی است ، هيولای اولی بالقوه محض است ، و همانجا گفتيم كههيولای اولی حكمی ندارد ؟ در اينجا مقصود مرحوم آخوند از ماده ، هيولای محض نيست ، بلكه هيولایمع صورش ما است ، يعنی مافيه الحركه صور جوهريه است ، يعنی صور جوهريهباعتباری مافيه الحركه هستند و باعتباری با هيولی موضوع هستند . به اينمعنی كه هيولی آنا فانا صورتهايش تغيير میكند ، چون يك صورت واحد متصلاست كه اين صورت واحد متصل تحليل میشود به صورتهای غيرمتناهی ، پس "هيولی فی كل آن مع صورش " . پس ما يك امر ثابت باقی داريم و آن "هيولی مع صورش ما " است ، يعنی من اول الحركه الی آخر ، هيولی مع صورشما ثابت و باقی است . در واقع اين صورش مائی كه مرحوم آخوند در اينجا میگويد منطبق است برحركت توسطيه ای كه قبلا گفته بود . قبلا گفتيم حركت در هر مقوله ای كهصورت بگيرد ، فرق حركت با آن مقوله فرق اعتباری است ، حركت در خارجعين آن مقوله است ، اگر ما بگوييم حركت قطعی وجود دارد و حركت قطعیيك امر ممتد متصل است ، برای آن مقوله هم بايد وجود ممتد متصل قائلباشيم ، |