كتجدد مراتب قرب و بعد من الغاية المطلوبة فی الحركات الطبيعية ،وكتجدد أحوال اخری فی الحركات القسرية ، و كتجددالارادات والاشواقالجزئية المنبعثة عن النفس علی حسب تجدد الدواعی ( 3 ) الباعثة لها علیالحركة . پاورقی : > مثلا سنگ مذكور الان در يك درجه از قرب به مركز است ، در اين مرحلهمنشأ میشود برای درجه اول از حركت ولی همين درجه درجه اول حركت به نوبهخود يك درجه ديگری از حركت را به وجود میآورد كه حالت جديدی برای جسماست . پس جسم در حالت اول علت است برای حركت در مرتبه اول ، و درحالت دوم علت مرتبه دوم ، و آن نيز علت مرتبه سوم . . . در همين جاستكه مرحوم آخوند در سربزنگاه مطلب میگويد : چنين چيزی محال است ، اينامر تا برنگردد به يك تجدد ذاتی ، اين تجدد مراتب قرب و بعد ، كاریصورت نمی دهد و مشكلی حل نمی شود . پس شيخ اين اصل را قبول دارد كه مبدأ حركتهای عرضی طبيعت است ، و تادر طبيعت تغييری پيدا نشود نمی تواند منشأ حركات باشد ولی تغييراتعرضی را كافی میداند . 3 - امروزه بحثی مطرح است كه در اصول هم طرح شده كه آيا در اعمالارادی مثل اينكه اراده میكنيم به مكانی برويم آيا با يك اراده اين كارانجام میشود يا اراده ها متكثر است ؟ مثلا به عدد قدمها ، ولی تكثر وتعدد اراده ها در شعور آگاه من نيست . بعضی میگويند : همان يك ارادهاول كافی است كه قدمها را برداريم و به مقصد برويم ، زيرا در حال حركتكارهای ديگر میكنيم مثلا حرف میزنيم و اگر بنا بود مرتب اراده كنيم كارديگر نمی توانستيم انجام دهيم . اما شيخ و امثال شيخ اين مطلب را قبول ندارند و حق هم با آنهاست ،چون اراده های تازه ای پيدا میشود ولی لزومی ندارد كه انسان به آنها توجهداشته باشد . فرق است ميان تجدد اراده ، و شوق و توجه داشتن به آن . بهقول امروزی ها شعور است ولی شعور ناآگاه . لذا شيخ در اينجا میگويد : منكه حركت میكنم و علت حركت هستم در من دائما تغيير پيدا میشود ولیتغييری عرضی ، يعنی اراده كه يك صفت نفسانی است برای من مرتب متجددمیشود و مرتب اراده ای علت حركتی ، و حركتی علت اراده ای میشود وادامه پيدا میكند . اين مطلب در روانشناسی امروزه مطرح است و نظر آنها با فلاسفه ما فرقمیكند > |