پس از اين به ذكر چند تعريف ديگر در باب حركت میپردازد ، از جملهمیگويد عده ای از فلاسفه اسلامی به تبعيت از قدما حركت را به " زوال منحال " يا " سلوك من القوه الی الفعل " تعريف كردهاند . و بوعلی همدررد آنها گفته است كه در اين تعريف فقط لفظ مترادفی به جای لفظ ديگرقرار گرفته است زيرا سلوك و حركت اساسا يك معنی بيشتر ندارد چهبگوئيم " الحركه من القوه الی الفعل " و چه " السلوك من القوش الیالفعل " هر دو يكی هستند . در بيان ديگر هم حركت كه امری است وجودی بهزوال كه امر عدمی مثل غيريت است تعريف شده است . البته لازمه هر حركتی" زوال من حال " است ولی نه اينكه حركت عينا همين زوال باشد . حاج ملاهادی نيز در اين مورد گفته است كه زوال امر عدمی است و معرف حركت نمیتواند باشد . پس از اين تعريفات ملاصدرا تعريف ديگری را به عنوان بهترين تعريفذكر میكند به اين بيان كه : " الحركة هی موافاش حدود بالقوش علی الاتصال" . يعنی حركت عبارتست از اينكه ، جسم تمام حدود بين مبدا و منتها رابه صورت وحدت اتصالی استيفا و استيعاب كند ، يعنی هيچ حدی نباشد مگراينكه جسم " آنی " در آن حد واقع شده باشد ولی به شرط اينكه اينموافات حدود تدريجی و ممتد باشد . اين تعريف پس از روشن شدن بحثحركت توسطی روشن خواهد شد . بحث راجع به تعاريف حركت فعلا به همينمقدار خاتمه میيابد ولی تذكر چند نكته در اين زمينه ضروری است . حركت از كدام مقوله است نكته اول اينكه میدانيم فلاسفه موجودات مركب از ماهيت و وجود را درده مقوله ، نه مقوله عرض و يك مقوله جوهر تقسيم بندی میكنند ؟ آياحركت در كدام مقوله است ؟ اين مسئله در كلمات بوعلی واضح نيست و بعيدنيست كه ايشان حركت را واقع و داخل در دو مقوله فعل و انفعال بداننديعنی تحريك را |