علت حركت دانست ، اگر منشأ حركت مخصوص مثلا اينكه آتش بالا میرود وسنگ به پائين میافتد و يا مغناطيس جذب میكند و كلوخ جذب نمی كند ،امر مفارق و مجرد باشد ، تمام اينها بايد يك خاصيت بيشتر نداشته باشند، در اين صورت اين اختلاف ها و تنوعات قابل توجيه نيست . بنابراين اينشق منتفی است كه امر مفارق علت اين حركات باشد . شق ديگر اين كه فرض كنيد كه منشأ اين حركات ذات مفارق نيست ، مفارقتأثير دارد در اين عالم ، طبيعت مسخر ماوراء طبيعت است و از ماوراءطبيعت مدد می گيرد ، ولی منشأ اين اختلاف قوه ای است كه در خود اجساموجود دارد . اگر اين را بگوئيد اين همين است كه منظور مرحوم آخوند ازطرح اين فصل اثبات همين مطلب است . او نيز معتقد است كه اجسام بااينكه در جسميت همه با هم شريك هستند ، در صورت منوع و قوه طبيعت باهم اختلاف دارند . و حتی اگر گفته شود كه اختلاف بازمیگردد به اختلاف دراعراض ، جواب اين است در نهايت اختلاف در اعراض به اختلاف در جواهرباز میگردد . ممكن است كه گفته شود ، اين حركت نه از جهت ذات مفارق است [ نفیفرض اول ] و نه به جهت قوه ای كه در اجسام وجود دارد [ نفی فرض دوم ]بلكه به جهت وجود قوه ای است كه در خود امر مفارق موجود است ، يعنیموجود مفارق به اين علت كه صاحب اراده است ممكن است آن اراده اينتخصيص را بياورد و يك حركت را به شیا ی بدهد و حركت ديگر را به شیایديگر . جواب اين است كه [ اگر امر مفارق به جهت خاصی كه در اشياء وجود دارداراده های مختلف میكند ، اين همان فرض دوم است و باز میگردد به اختلافدر طبيعت اشياء و ] اگر اراده امر مفارق بدون حساب و جزافی است اولاامر جزافی محال است و ثانيا اين فرض با نظام عالم جور درنمی آيد جريانعالم تابع يك نظام كلی است و طبيعت غايات كلی و مستمری را جستجومیكند . اينطور نيست كه يكبار اين اراده را كند و بار ديگر اراده ديگریرا و همه تابع هوس |