در خارج قابل وجود پيدا كردن نيست ولی قابل تعقل است . به چه صورت ؟به اين شكل كه بالاخره چيزی است كه در جائی ضرب و در جايی يضرب و درجائی ضارب و در جائی ضرب است و اين چيز كه در اينها هست غير از چيزیاست كه در نصر و ينصر و ناصر و نصر است ، اين چيز همان ماده است كهنمی توانيم حتی آنرا تصور و تخيل كنيم ولی قابل تعقل است . ماده چيزینيست كه وجود داشته باشد و بعد صورت به آن عارض شده باشد و آن چيزی كهدر مرحله ای موجود باشد و بعد چيزی عارضش بشود ماده و صورت نيست بلكهموضوع و عرض میباشد . ماده در ضمن اين شیء و آن شیء وجود دارد و وجودداشتن در مرحله اول متعلق به صورت است و بعد متعلق به ماده و اين همانمعنی عبارت حكماست كه میگويند " الفيض تمر من الصورش الی المادش " .فخر رازی ماده فلسفی را درك نكرده والا میدانست كه ماده اصلا خاصيتیندارد ، چون مستقلا وجودی ندارد ولی فخررازی كه فكر میكرده ماده وجودمستقل دارد میخواهد ببيند اين چيز مستقل ، در اجسام واحد است يا نه ، درحالی كه ماده قبول و قابليت محض است و اين حيثيت در همه اجسام وجوددارد و در چيزی كه ذاتش عين القوه و عين القبول است فرض تعدد و تكثرنمودن امر معقولی نيست . فخر رازی بجای ماده ، صورت ، و شايد هم چيزیكه مجموع ماده و صورت است درك كرده و به اين جهت دچار بحث واحد يامتعدد بودن ماده اجسام گرديده است . |