است . اين بود برهان اول بر اينكه حركت نيازمند به محرك است ( 1 ) .برهان دوم : برهان دوم كه میتوان به اعتباری آنرا همان برهان اولدانست و به عبارت و اعتبار ديگر برهان مستقلی محسوب كرد ، بدين ترتيباست كه به بداهت عقل محال است كه مفيض عين مستفيض باشد ، يعنیمستفيض من نفسه باشد . يعنی شیء نمی تواند از همان جهت مفيض بودنمستفيض باشد و به عبارت ديگر فاقد شیء معطی آن نتواند شد ، متحرك نيزاز آن جهت كه حركت را قبول میكند ، يعنی " ندارد " ، فاقد و مستفيضاست ، و محرك كه حركت را میدهد ، يعنی " دارد " و مفيض است .محرك كمالی را ولو به شكل حركت هم نباشد داراست كه اين كمال را بهمتحرك به صورت حركت افاضه مینمايد ، اگر قبول كرديم كه حركت كمالاست اگر چه كمال اول ، و اينكه معطی كمال محال است فاقد همان كمال باشدولو به نحو اعلی و شكل ديگر ، قهرا بايد بپذيريم كه متحرك پاورقی : 1 - در اينجا اين نكته ناگفته نماند كه صدرالمتألهين در تعريف حركتمیگويد : " الحركة فعل او كمال . . . " . علامه طباطبائی درحاشيهمیفرمايند در تعريف حركت ( از طرف جمهور حكمای اسلامی ) فقط كمال آوردهمیشود و علت اينكه صدرالمتألهين كلمه " فعل " را نيز آورده ، چيست ؟آيا مقصود اين است كه اگر حركت را به فاعل نسبت بدهيم از مقوله انيفعل میشود همچنانكه با انتساب آن به قابل از مقوله ان ينفعل میگردد ؟اين اشكال و پاسخ تمهيدی است برای برهانی كه ايشان بعدا ذكر میكنندآنگاه خود آقای طباطبائی ادامه میدهند كه اين مطلب چند ايراد دارد ، اولايك چيز به دو اعتبار در دو مقوله قرار میگيرد و ثانيا حركت همانطور كهخود مرحوم آخوند گفته است داخل هيچ مقوله ای نيست ، حركت از تقسيماتو شئون وجود است و همانطور كه وجود ، با لذات داخل هيچ مقوله ای نيست، حركت هم همين طور است . بنابراين چون خود ملاصدرا اين مطلب را كهحركت از شئون وجود است به ديگران آموخته ، لفظ " فعل " در تعريفحركت احتمالا فعل در مقابل قوه است ، و مقصود از فعل اول ، نسبت به فعلثانی است و خود آخوند فعل در مقابل قوه را با كمال در مقابل نقص مساویمیداند ، اگر مقصود آخوند فعل در مقابل قوه باشد ، اين ايراد كه حركت راداخل مقوله ان يفعل میداند وارد نيست . |