متحرك عروض تحليلی و عقلی است نه خارجی ، در خارج موضوعی نداريم كهحركت عارض آن شده باشد بلكه جوهری است كه نفس حركت و عين حركت است. پس اينكه گفتيم هر حركتی نيازمند قابلی و موضوعی است غير از خودش درمورد حركات عرضی صدق میكند ، در حركت جوهری به يك اعتبار خارجا متحدهستند و فرقشان اعتباری است . تعبير ديگری از نياز حركت به محرك : اما در مورد اين اصل كه " هر حركتی نيازمند محرك است " استدراكیپيدا می شود يا نه ؟ البته در اين مورد استدراك به معنی استثناء نيستولی به معنی توضيح و تفسير چرا. و آن اين است كه در باب حركت عرضی اگرما میگوئيم نيازمند به محرك است اين نياز به نحو جعل تأليفی است يعنینيازمند به چيزی است كه حركت را به او بدهد ، نيروئی كه حركت را بهشیء اضافه نمايد ، مثل اينكه میگوئيم علتی علم يا قيام را به زيد بدهد ،البته زيد يك چيز و علم چيز ديگر است و آن علت ايندو را متحد و به هممرتبط ساخته است. در باب حركت جوهری نيز میگوئيم حركت نيازمند بهمحرك است و اصل نياز حركت به محرك را انكار نمی كنيم ولی جاعل حركتدر اينجا به معنای " يجعل نفسه " نه بمعنی " يجعله متحركا " است .پس بدون وارد شدن هيچ استثنائی به اصل " نياز متحرك به محرك " اينتوضيح افزوده میشود كه نياز به جاعل در حركت جوهری برخلاف حركات عرضیبه جعل بسيط است . يعنی در حركات جوهری محرك عين جاعل نفس متحرك نيزهست يعنی جاعل نفس جوهر را ايجاد میكند ، منتها جوهر با تمام ذاتياتشكه منجمله حركت است ايجاد میشود . پس اين بحث كه میگويند حركت ذاتیمتحرك است به يك معنی در فلسفه صدرالمتألهين درست است و آن اينكهحركت با متحرك دو وجود ندارند و نسبت حركت با متحرك نسبت لازم وملزوم است و نه نسبت عارض با معروض ، ولی آخوند اين نتيجه را نمیگيرد كه حركت احتياج به محرك ندارد ، يعنی |