آنها را يكدست میكند ، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملتوجود دارد . اجتماع آنروز ايران يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود با همه عوارض و آثاریكه در اينگونه اجتماعات هست ، تا آنجا كه حتی آتشكده های طبقات مختلفبا هم فرق داشت ، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جداباشد چه روحی در مردم بيدار میشود ؟ ! طبقات بسته بود ، هيچكس حقنداشت از طبقه ای وارد طبقه ديگر بشود ، كيش و قانون آنروز هرگز اجازهنمی داد كه يك كفش دوز و يا كارگر بتواند با سواد بشود ، تعليم و تعلمتنها در انحصار اعيان زادگان و موبد زادگان بود . دين زرتشت در اصل هر چه بود ، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كهملت باهوش ايران هيچگاه نمی توانست از روی صميم قلب به آن عقيدهداشته باشد و حتی آنچنانكه محققين گفته اند اگر هم اسلام در آنوقت بهايران نيامده بود مسيحيت تدريجا ايران را مسخر میكرد و زرتشتی گری را ازميان میبرد . روشنفكران و باسوادان آن روز ايران ، و همچنين مراكز علمی وفرهنگی ايران آنروز را مسيحيان تشكيل میدادهاند نه زردشتيان . زردشتيانآنچنان دچار غرور و تعصبهای خشك و سنتهای غلط بودند كه نمی توانستنددرباره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بينديشند . و در واقع مسيحيت بيشاز زردشتی گری از ورود اسلام به ايران زيان ديد ، زيرا زمينه بسيار مناسبیرا از دست داد . بی علاقگی مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه دينی و روحانيتشان ،سبب میشد كه سربازان آنها در جنگها باميل و رغبت عليه مسلمانان نجنگندو حتی در بسياری از موارد به آنها كمك كنند ( 1 ) . پاورقی : ( 1 ) مرحوم محمد قزوينی در بيست مقاله آورده است كه : " ايرانيانخائن و عرب ماب آنوقت از اولياء امور و حكام ولايات و مرزبانان اطراف> |