يك طبيب است و میخواسته سفر نامه بنويسد يا ابوالفرج كه او نيز طبيباست ، و يا حاج خليفه فهرست نويس ، و حتی با قفطی تاريخ الحكما نويس، نبايد مقايسه كرد ، او خود يك مورخ و مؤلف تاريخ عمومی است ،بنابراين اگر به ضرس قاطع اظهار نظر كند ولو مدرك نشان ندهد بايد گفتسند و ماخذی در كار بوده است . ولی متاسفانه ابن خلدون نيز اظهار نظر نكرده و به صورت فعل مجهول بيانكرده است او هم سخن خود را با جمله " و لقد يقال " آغاز كرده است (همانا چنين گفته میشود ) . به علاوه ابن خلدون در صدر سخنش جملهای اضافهكرده كه بيشتر موجب ضعف قضيه ميشود . او بعد از آنكه طبق اصل اجتماعیخاص خودش ( كه مورد قبول ديگران نيست ) و آن اينكه هر جا كه ملك وعمران گسترش يافته باشد علوم عقلی خواه ناخواه گسترش میيابد ، نتيجهميگيرد كه در ايران كه ملك و عمران گسترش عظيم يافته بوده استنمیتواند علوم عقلی گسترش نيافته باشد ، میگويد : " و همانا گفته میشودكه اين علوم از ايرانيان به يونانيان رسيد آنگاه كه اسكندر دارا را كشتو بر ملك كيانی تسلط يافت و بر كتابها و علوم بی حد و حصر آنها استيلايافت و چون سرزمين ايران فتح شد و در آنجا كتب فراوان ديدند سعد وقاصبه عمر نامه نوشت . . . " . چنانكه میدانيم اينكه اسكندر از ايران كتابهائی به يونان برده باشد وبعد از فتح ايران به دست اسكندر ، يونانيان به علوم تازهای دست يافته |