نويسندگان دائره المعارف انگليسی بنابر نقل شبلی نعمان قصه ابوالفرج راجزء فكاهيات به حساب آوردهاند . ثالثا همانطوری كه شبلی نعمان و برخی محققان غربی گفتهاند : در آن عصركتابها از پوست بوده و ابدا به درد سوخت نمیخوردند و بدين جهت آنها رابرای سوخت به كار بردن يك كار لغو و بيهوده ديگری بوده . شبلی نعمان ازشخصی بنام مسيو در پير نقل میكند كه گفته : " ما يقين داريم كه حمامياناسكندريه تا وقتی كه برای سوخت مواد ديگری حاضر داشتند هيچوقت كتابهائیرا كه در روی پوست تدوين يافته به مصرف سوخت نمیرسانيدند و سخناينجاست كه قسمت اعظم كتب مزبوره از پوست تشكيل يافته بودند " ( 1 ). رابعا اگر چنين كتابخانهای در اسكندريه بود ، قطعا عمرو در گزارش خوداز اين شهر به خليفه كه در تواريخ مضبوط است نامی هم از آن میبرد . درآن گزارش از تفريحگاههای دولتی و سبزی فروشهای شهر سخن به ميان آمده امااز كتابخانه سخنی نيست . خامسا اسكندريه پس از فتح وسيله عمرو عاص ، قرار داد صلح با مسلمينبست و مردم آنجا " اهل ذمه " به شمار میرفتند و مقررات " اهل ذمه "درباره آنها اجرا میشد . يعنی جان و مال و ناموس و حتی معابد و آزادیعبادتشان محترم بود و حكومت اسلامی خود را ضامن و مسؤول آنها میدانست .عمرو بن عاص در عهد نامه خود با مردم مصر چنين نوشت : " اين پيمانامنيتی است كه عمرو به مردم مصر میدهد كه جان و خون و اموال و مساكن وساير امورشان در امان است " و طبق آنچه از معجم البلدان نقل شده ،تصريح شده است كه . " زمين مردم مصر ، اموال و سرمايههای آن مردم همهمتعلق به خودشان است و كسی حق تعرض ندارد " ( 2 ) . به طور كلی ميدانيم كه سيره مسلمين با اهل كتاب ، همواره اينچنين بودهكه پاورقی : ( 1 - 2 ) شبلی نعمان ، كتابخانه اسكندريه صفحه 53 - . 56 |