نبود ، تدريجی بود . و مخصوصا بيشتر در دوره استقلال و قدرت ايرانيان درمقابل اعراب صورت گرفت . اين بحث از اين جهت دلكش است كه از طرفی اسلام از يك امتياز خاصبرخوردار است كه هيچ آيينی مانند آن اين اندازه نتوانسته است روح مردممغلوب را تحت تاثير و نفوذ معنوی خود قرار دهد . گوستاولوبون در تاريخ تمدن اسلام و عرب میگويد : شريعت و آيين اسلام در اقوامی كه آن را قبول نموده تأثيری به سزابخشيده است . در دنيا خيلی كمتر مذهبی پيدا شده كه به قدر اسلام در قلوبپيروانش نفوذ و اقتدار داشته بلكه غير از اسلام شايد مذهبی يافت نشود كهتا اين قدر حكومت و اقتدارش دوام كرده باشد ، چه ، قرآن كه مركز اصلیاست اثرش در تمام افعال و عادات مسلمين از كلی و جزئی ظاهر و آشكارمیباشد " ( 1 ) . و از طرف ديگر مردم ايران در ميان همه مللی كه اسلام را پذيرفتند ازيك امتياز خاص برخوردارند و آن اينكه هيچ ملتی مانند ايران به اينسهولت نظام فكری پيشين خود را رها نكرد و آنچنان با جديت و عشق و علاقهدر دل خود را به روی افكار و عقائد دين جديد باز نكرد و به قول " دوزی" مستشرق معروف : مهمترين قومی كه تغيير مذهب داد ايرانيان بودند ، زيرا آنها اسلام رانيرومند و استوار نمودند نه عرب ( 2 ) . عليهذا بايد نظام فكری و يا نظامات فكری حاكم بر جامعه آن روز ايرانرا مورد بررسی قرار دهيم و با نظامات فكری و اعتقادی اسلام مقايسه كنيمتا معلوم شود اسلام از نظر نظامات فكری چه چيز از ايران گرفت و چه چيزبه ايران داد ؟ پاورقی : ( 1 ) تاريخ تمدن اسلام و عرب ، چاپ چهارم ، صفحه . 552 ( 2 ) تاريخ ادبيات مستر براون ، جلد اول ، صفحه . 303 |