مسلمين بيندازند . ولی ماخذ شايعه ای كه ابن خلدون اشاره كرده است ، علیالظاهر " شعوبيه " اند . خود ابن خلدون نيز خالی از تمايل شعوبی و ضدعربی نيست ، شعوبيان ايرانی شعارشان اين بود : " هنر نزد ايرانيان است و بس "از ظاهر عبارت ابن خلدون شايد بشود استفاده كرد كه میخواسته اند مدعیشوند همه علوم يونان از ايران است ، در صورتی كه میدانيم اسكندر در زمانارسطو به ايران حمله كرد و تمدن و فرهنگ يونان ، در آن وقت در اوجشكوفائی بود . مطلب ديگر اينست كه آنچه تاكنون از ابن خلدون نقل شده از مقدمه اواست كه كتابی است فلسفی و اجتماعی . تاكنون نديده ايم كه اين مطلب راكسی از خود تاريخ او كه به نام " العبر و ديوان المبتدا و الخبر " استكسی نقل كرده باشد . ابن خلدون اگر برای اين قصه ارزش تاريخی قائل بودبايد در آنجا نقل كرده باشد . متاسفانه تاريخ ابن خلدون در اختيارم نيست ، ولی اگر چيزی در آنجامیبود بسيار بعيد است كه رندان غافل مانده باشند . اگر چنين مطلبی درخود تاريخ ابن خلدون بود از آنجا نقل میشد و نه از مقدمه ، بايد به خودتاريخ ابن خلدون مراجعه شود . در مورد كتابخانه اسكندريه : علاوه بر نبودن ماخذ و علاوه بر اينكهناقلها به صورت فعل مجهول كه نشانه بی اعتمادی است نقل كردهاند ، يكسلسله قرائن خارجی هم بر دروغ بودن قضيه بود از آن جمله اينكه تاريخمیگويد اين كتابخانه قرنها قبل از اسلام به باد رفته است . در مورد كتابسوزی ايران نيز برخی قرائن خارجی در كار است . يكی اينكهاساسا تاريخ وجود كتابخانهای را در ايران ضبط نكرده است . برخلافكتابخانه اسكندريه كه وجود چنين كتابخانه در سالهای ميان سه قرن قبل ازميلاد تا حدود چهار قرن بعد از ميلاد قطعی تاريخ است . اگر در ايرانكتابخانههائی |